نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
فرح دیبا اکنون نزدیک به ده سال است که حتی بصورت علنی در کلیه مهمانی ها با این جوان 32 ساله حضور می یابد . فرح چه در پاریس و فرانسه و آمریکا و چه در خارج از این دوکشور، در مهمانی هایی که شرکت می کند، همراه با این جوان که دارای ظاهری آرایش کرده است حاضر می شود ...

بولتن نیوز: فرح پهلوی که گهگاهی اپوزوسیون از او به عنوان خانمی پاکدامن صحبت به میان می آورند و سلطنت طلب ها و یاران او بارها اعلام کرده اند که وی همچنان به محمدرضا پهلوی وفادار است، اخیرا در برخی محافل در کنار یک جوان مشاهده شده  که ظاهرا دوست پسر فرح معرفی شده است.



سلطنت طلب ها در این رابطه با تعصب زیاد معتقدند که فرح دیبا، تاکنون به کسی علاقه نشان نداده و او را از زنان وفادار ایرانی به شوهران خود محسوب می کنند که حتی پس از مرگ شوهر با تمامی وجود، سعی کرده به او وفادار بماند.




با این که بارها در فیلم های مستند و دیدارها و مصاحبه های دوستانه، به خصوص در فیلم " من و ملکه" که فیلم ساز آن یک چپگرای مخالف رژیم شاه بوده، این موضوع مطرح شده و از ملکه سابق سوال کرده اند که آیا به کسی علاقه مند هستید و بعد از مرگ شاه، با کسی رابطه عاطفی داشته اید یاخیر؟ اما هر بار با یک پاسخ مواجه شده اند که کسی جرات نکرده که به من ابراز علاقه کند، چون من همسر شاه و مادر ولیعهد و نایب سلطنه، بوده ام وکسی جرات ابراز آن را نداشته و برای من هم این نیاز ایجاد نشده که بخواهم به کسی علاقه نشان دهم یا شرایط را به گونه ای شکل دهم که یک رابطه عاطفی داشته باشم.



من در جامعه ایران، جایگاهی داشته ام که این نوع روابط و این نوع ابراز علاقه ها و عشق ها و رابطه ها، در من جایی ندارد و جایگاه خاصی که داشته ام موجب شده که رابطه خصوصی معمولی مانند دیگران نداشته باشم.



اما با این حال، فرح دیبا اکنون نزدیک به 10 سال است که حتی بصورت علنی در کلیه مهمانی ها با این جوان 32 ساله حضور می یابد . فرح چه در پاریس و آمریکا و چه در خارج از فرانسه و آمریکا، در مهمانی هایی که شرکت می کند، همراه با  این جوان که دارای ظاهری آرایش کرده است حاضر می شود و به راحتی و بدون پنهان کاری می توان فرح دیبا آخرین ملکه ایران و همسر محمدرضا پهلوی را در کنار یک جوان 32 ساله مشاهده کرد...




:: بازدید از این مطلب : 3433
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
جام جم آنلاين: بر اساس يک گزارش محرمانه که بر پايه قانون آزادي اطلاعات به دست آمده، مقامات زندان آمریکایی گوانتانامو به زندانيان مواد قوي روان گردان تزريق کرده و سپس آن‌ها را مورد بازجويي قرار مي‌دهند.

مايک هريس، مقاله نويس وب سايت وترنز تودي در مصاحبه با  پرس تي‌ وي گفت: ارتش آمريکا از مواد روان گردان براي به حرف آوردن مردم استفاده کرده است.اين امر نقض کنوانسيون ژنو و رفتار غير انساني با افراد است. آن‌ها (زندانيان) تحت رفتاري نامناسب و غيرقابل قبول قرار مي‌گيرند."

اين مقاله نويس گفت: "اين واقعا چشم اندازي وحشتناک است و نشان مي‌دهد حکومت پليسي امريکا چقدر تندرو است و اين نظام پليسي تا چه حد از مردم امريکا مي‌ترسد."

 باراک اوباما، در سال ۲۰۱۲ قانون مجوز دفاع ملي را امضا کرد وبه استناد اين قانون که در کنگره آمريکا با اکثريت قابل توجهي به تصويب رسيد، ارتش امريکا اختيار مي ‌يابد تا مظنونين ترويستي را بدون محاکمه بازداشت کند.

گاف جنجالي رضا پهلوي

سايت ضد انقلابي خودنويس در يادداشتي به تبيين گاف جنجالي رضا پهلوي در مصاحبه با هفته نامه آلماني "فوکوس" پرداخته است.

نويسنده اين يادداشت از فرزند شاه مخلوع به عنوان فردي عقب افتاده ياد كرده و نوشته است: رضا پهلوي در مصاحبه سخن از اين گفته بودند که شاه قانوني ايران هستند و يا اينکه در توجيه ديکتاتوري پدر سخن از اين گفته بودند که، در واقع، مردم ايران لياقت دموکراسي را نداشتند و پدر او چاره‌اي جز سرکوب و استبداد نداشته است.  ويا اينکه به ستايش سياست مستبداني چون سلاطين عربستان و قطر و بحرين در مورد ايران پرداخته است.

در اين يادداشت با اشاره به اينكه فرزند شاه مخلوع حرف دل خود را زده آمده است:ايشان در روبرو شدن با خبرنگار زبده‌اي که روانشناسي اهل قدرت را خوب مي‌دانسته است و دقيقا مي‌دانسته که چه سؤالاتي را چگونه و در چه فضايي انجام دهد تا پرده دروغ دريده شده و چهره واقعي مصاحبه شونده پديدار شود، گارد خود را پايين آورده و حرف دل را زده است و مردم از طريق اين مصاحبه، رضا پهلوي واقعي را ديده‌اند.

البته عيان شدن چهره آقاي رضا پهلوي تنها فايده آن نيست. فايده ديگر آن اين است که ايشان در اين مصاحبه پذيرفته‌ که پدرش "آدم‌کش" بوده است.

تشكيل حزب جديد اصلاح طلبي

 جمعی از اصلاح طلبان با گرد آمدن در کنار یکدیگر و برگزاری کنگره سراسری تاسیس حزب وحدت و همکاری ملی ایران اسلامی را اعلام کردند.

محمدرضا عارف معاون اول دولت اصلاحات و عضو مجمع تشخیص مصلت نظام، حجت الاسلام رسول منتجب نیا قائم مقام حزب اعتماد ملی، محمد رضا تابش نماینده اردکان و حجت الاسلام محمد علی رحمانی عضو مجمع روحانیون مبارز از جمله مدعوین حاضر در کنگره حزب وحدت و همکاری ملی بودند.

محمدرضا راه چمنی عضو هيات موسس حزب وحدت و همكاري ملي ايران اسلامي گفت: در انتخابات رياست جمهوري كانديدا خواهيم داشت اما درباره نحوه ورود اعضاي شوراي مركزي تصميم مي‌گيرند.

تجارت مرگ رسانه ها

دولت سوريه گروه هاي مسلح و شبکه هاي تلويزوني را به ارتکاب جنايت در روستاي "التريمسه" در حماه و تجارت با خون مردم اين کشور متهم کرد.

به گزارش پايگاه اطلاع رساني شبکه العالم، خبرگزاري رسمي سوريه به نقل از يک مسئول رسانه اي اعلام کرد، گروه هاي تروريستي با همکاري رسانه هاي خون ريز دست به جنايت عليه ساکنان روستاي "التريمسه" زدند، تا بار ديگر در آستانه نشست شوراي امنيت افکار عمومي را عليه نظام و مردم سوريه تحريک، و براي دخالت نظامي خارجي در اين کشور زمينه سازي کنند.

اين مسئول سوري تأکيد کرد: گروه هاي مسلح و برخي شبکه هاي تلويزيوني تلاش مي کنند با خون مردم بيگناه سوريه تجارت کنند، ولي مردم سرانجام توطئه هاي آنها را ناکام خواهند گذاشت.



:: بازدید از این مطلب : 485
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
فراماسونری در ایران از تشكل های ذی نفوذ و پیچیده و خطرناكی بوده كه در مسیر اغراض استعمار و امپریالیسم حركت كرده است و در نهادهای حكومتی دوران قاجار (از اواسط قاجاریه به بعد) و به ویژه حكومت پهلوی و نیز نهادها و مراكز مطبوعاتی و فرهنگی و هنری ایران سلطه ی تام و تمام داشته است. حضور فعال و خطرناك،اما بسیار پنهانی آن در بسیاری از قلمروهای فرهنگی و مطبوعاتی و هنری،در سال های پس از انقلاب نیز تا حدود زیادی وجود داشته و یا قوت گرفته است...
 
"عماریون"- فراماسونری در لغت به معنای (بنّای آزاد) یا (معماران آزاد) است . این سازمان،ماهیتی مخفی،پیچیده نهان – روشانه و مخوف دارد. اگر چه فراماسونرها برای خود پیشینه ی بسیار بسیار قدیمی تاریخ جعل می كنند،اما پیدایش یك سازمان مخفی با اغراض مشخص سیاسی و ایدئولوژی لیبرالی درخدمت سرمایه داران غربی را می توان مربوط به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هیجدهم دانست.

فراماسونری به لحاظ تشكیلاتی،حاصل تغییر صورت یافتن اصناف قرون وسطایی معماران و بنایان انگلیسی و فرانسوی است كه در قرن هیجدهم كاملاً از حالت یك صنف خارج شده و با تكیه بر ایدئولوژی لیبرالی و حمایت های گسترده ی بورژواهای اروپایی به بازوی سازمانی بورژوازی اروپا (به تعبیر دقیق تر،نخستین بازوی سازمانی بورژوازی لیبرال غرب) تبدیل شدند.

فراماسون ها در مراكزی تجمع می كردند كه آن را (لُژ) می نامیدند. در ژوئن 1717 چهار لژ بزرگ در لندن با هم تجمع كردند و اولین لژ بزرگ فراماسونری جهان را بوجود آوردند. به سال 1723 اولین كتاب (اساسنامه فراماسونری) به وسیله ی دكتر (آندرسن) تحت نظر لژ بزرگ منتشر گردید. در سال 1763 لژ بزرگ اسكاتلند تشكیل گردید.

فراماسونری به عنوان یك تشكیل سیاسی – لیبرالی كه در خدمت اغراض قدرت طلبانه ی سرمایه داران غربی قرار دارد،به شدت از اسطوره ها و برخی مفاهیم سوداگرانه و زرسالارانه ی یهودیت تحریف شده متأثر و ملهم است. به عنوان مثال روی بسیاری از دیپلم- های فراماسونری،نقش واژه ی (یهوه) (خدای بنی اسراییل مطرح شده در تورات به زبان و خط عبری) درج گردیده است. در بسیاری مراسم رسمی ماسون ها،آهنگ (ملكمب) نواخته می شود و سرود تقدیس از آیات تورات تحریف شده خوانده می شود. در باورهای ماسونی،لژهای فراماسونری به مثابه ی یك نمونه ی كوچك معبد سلیمان تلقی می گردد.

دیوارهای لژها به صورت تمثیلی و سمبلیك به شكل معبد حضرت سلیمان تزیین می گردد. اغلب عناوین درجات عالی و گراندماستر 33 گانه ی ماسونی از تاریخ قوم یهود اقتباس شده است. اسناد تردیدناپذیر تاریخی نشان می دهد كه فراماسونری از حدود قرن هیجدهم در پیوند نزدیك و تنگاتنگ با جریان یهودگرایی نژادپرست افراطی ای بوده است كه پس از كنگره ی 1897 بال،خود را صهیونیست نامیدند. صهیونیسم،ایدئولوی (شووینیستی) زرسالاران یهودی است و فراماسونری از تشكل های پنهانی و مخفی تر و در عین حال فراگیرتر زرسالاری جهانی است كه هسته ی مركزی آن همان بورژواهای یهودی هستند.

فراماسونری بر پایه ی یك تفسیر اومانیستی از عالم قرار دارد و اگر چه به یك (معمار كائنات) – كه روایت ماسونی خدا و بیان دیگری از (خدای ساعت ساز) فیلسوفان عصر روشن گری و (دئیست)ها است – معتقد است،اما این خدای مورد نظر ماسونی ها فاقد توحید در ربوبیت تشریعی است و هیچ پیامبر یا دینی را نفرستاده است.

بر این اساس،ماسونیسم بر پایه ی نحوی الحاد پنهان و شرك آشكار آمیخته با نژادپرستی یهودی پدید آمده است. چون گردانندگان و رهبران لژهای فراماسونری كلان سرمایه داران بزرگ هستند،ماسون ها پیوندهای نزدیك با سرمایه داران دارند و البته باورهای مبنایی ماسونی كه به شدت شبه لیبرالیسم است،موجب گردیده كه زمینه های تئوریك نیرومندی نیز برای پیوند میان فراماسونری و زرسالاران بوجود آید.
اصول اساسی باورها و اغراض ماسونی را علی رغم پنهان كاری شدیدی كه جهت مخفی نگه داشتن آن می شود،می توان این گونه برشمرد:
1. اعتقاد به (خدای ساعت ساز)؛
2. بی اعتقادی به شرایع و انبیاء؛
3. عدم پایبندی به یك دین خاص و احكام آن؛
4. اعتقاد به (اصل پیشرفت) و مشهورات مدرنیستی مانند (توسعه)؛
5. اعتقاد به این كه تمدن مدرن،متكامل ترین و بهترین صورت تمدن بشری است؛
6. اعتقاد به مفهوم لیبرالی آزادی بویژه اباحه گری
7. ایده ی تشكیل دولت واحد جهانی بر پایه ی شعار لیبرالی – ماسونیِ (برابری،برادری،آزادی)؛
8. پیش برد اهداف استعماری – بورژوازی انگلیس و آمریكا و دیگر سرمایه داران جهانی تحت لوای پیش برد (تمدن)،(مدنیت) و (پیشرفت)؛
9. ایجاد و گسترش نظام تعلیم و تربیت (سكولاریستی)؛
10. گسترش دایمی نفوذ جهانی فراماسونری و تشكیل یك دولت لیبرال – سرمایه داری جهانی به رهبری فراماسونرها
11. و علاقه ی شدید به اسطوره ها و علایم و شعایر یهودیت وتورات تحریف شده و اغراض شدیداً سداگرانه و طمع ورزانه زرسالاران یهود و پیوند نزدیك با صهیونیسم جهانی.

فراماسونری،ساختاری نهان روشانه و مخفی دارد و ورود افراد به داخل آن،توأم با انجام مقررات خاص و امتحان ها و آزمایش های بسیار است. فراماسون ها از حدود قرن هفدهم به بعد،بیشترین نقش را در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی،نظیر انقلاب فرانسه،جنگ- های استقلال آمریكا،انقلاب انگلیس و نظایر آن داشته اند.

از حدود قرن هیجدهم به بعد نیز فراماسون ها به گسترش دامنه ی نفوذ خود در ممالك آسیایی و آفریقایی پرداختند و نقش مهمی در زمینه سازی برای استقرار و تحكیم سلطه ی دولت ها و كمپانی های سرمایه داری غربی در آن مناطق داشتند.

شعار (برابری) مورد نظر ماسون ها،تكرار همان برابری حقوقی صوری مورد نظر لیبرال ها است كه در باطن خود بر پایه ی نابرابری و بی عدالتی اقتصادی – اجتماعی بنا شده است. مقصود ماسون ها از (آزادی) نیز مفهوم لیبرالی آن است كه در تضاد با معنای دینی آزادی و آزادی راستین انسانی قرار دارد. (2) ماسون ها یكدیگر را (برادر ماسونی) می خوانند و نوعی تجسم و انسجام تشكیلاتی خاص نسبت به یكدیگر و نسبت به باورهای خود دارند. در حالی كه دایماً جهانیان را به دست برداشتن از عقاید خود به ویژه عقاید دینی و (تولرانس) دعوت می كنند. اساساً (تسامح و تساهل) در عقاید دینی و (پلورالیسم دینی) از شعارهای معروف فراماسونرها،برای درهم شكستن سد مقاومت باورهای دینی و سنتی در مقابل هجوم استیلاجویانه ی سرمایه سالاری و استعمار بوده است.

فراماسونری در ایران از تشكل های ذی نفوذ و پیچیده و خطرناكی بوده كه در مسیر اغراض استعمار و امپریالیسم حركت كرده است و در نهادهای حكومتی دوران قاجار (از اواسط قاجاریه به بعد) و به ویژه حكومت پهلوی و نیز نهادها و مراكز مطبوعاتی و فرهنگی و هنری ایران سلطه ی تام و تمام داشته است. حضور فعال و خطرناك،اما بسیار پنهانی آن در بسیاری از قلمروهای فرهنگی و مطبوعاتی و هنری،در سال های پس از انقلاب نیز تا حدود زیادی وجود داشته و یا قوت گرفته است. تشكل ها و جریان ها و مطبوعات و افراد وابسته به فراماسونری یا متمایل به آن از لحاظ فكری در هیأتی كاملاً پنهان كارانه و نهان روشانه و منافقانه مروّج ایده ها و شعارهای لیبرالی و جاده صاف كن بازگشت سلطه ی سرمایه داری در ایران پس از انقلاب بوده و هستند و طیف پیچیده و نفوذی و پنهان كار فراماسونری پشت صحنه و كارگردان و نیز منبع اصلی تغذیه ی مالی و تبلیغاتی تهاجم فرهنی – سیاسی علیه انقلاب و آرمان های اسلامی و معنوی در یك دهه ی گذشته بوده است. از خطر حركت های بسیار نهان روشانه و منافقانه ی فراماسونری علیه تفكر اسلامی و انقلاب دینی و آرمان های معنوی آن و به منظور استحاله و نهایتاً براندازی انقلاب،به هیچ روی نباید غافل شد.



:: بازدید از این مطلب : 585
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
«من به دنبال یک رهبری بدیل برای جایگزینی این نظام هستم و خجالت هم نمی کشم که این مسأله را مطرح کنم. من مثل اصلاح طلبان قائل به اصلاحات نیستم بلکه خواستار سرنگونی رژیم و جایگزینی یک حکومت سکولار هستم.»

به گزارش سرویس سیاسی جام نیوز، مصاحبه اختصاصی ولیعهد ناکام پهلوی با "کانال یک" (ChannelOne) چهارشنبه 21تیر (July.11) از این تلویزیون ماهواره ای پخش شد.


رضاپهلوی در ابتدای این مصاحبه، راجع به گفتگوی جنجالی خود با نشریه آلمانی "فوکوس" (Focus) که اعتراض طیف گسترده ای از اپوزیسیون را در پی داشت، توضیح داد: «من درخواست تصحیح متن منتشر شده را داده ام ولی توجهی به این درخواست نشد. هم اکنون از طریق قانونی به واسطه یک وکیل آلمانی اقدام به این کار کرده ام که هم متن منتشر شده تصحیح شود و هم نوار مصاحبه به من تحویل داده شود تا آن را برای هم میهنان خود پخش کنم که سوءتفاهم ها رفع شود.»

وی در بخش دیگری از مصاحبه خود گفت: «من هیچ گاه نگفتم که شاهزاده و یا وارث حکومت هستم بلکه این کار را به عهده مردم ایران گذاشته ام. اولویت اول من آزادی ایران و ملت ایران است و هر آنچه مردم ایران انتخاب کنند، همان روش حکومت خواهد شد و اگر هم من را انتخاب کنند، بنا بر وظایفی که بر عهده من گذاشته خواهد شد به مردم ایران خدمت خواهم کرد. البته نظر من بیشتر "پادشاهی پارلمانی" است و این نوع حکومت را بیشتر می پسندم.»

مدعی تاج و تخت سلطنتی در پاسخ به این سؤال که "چرا از غرب برای آزادی ایران درخواست کمک نموده اید؟" اظهار داشت: «اگر به تاریخ نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که خیلی از کشورها بدون حمایت غرب نمی توانستند به آزادی برسند. حمایت غرب باعث شد کشورهایی مثل آفریقای جنوبی و خیلی جاهای دیگر که پشت میله های آهنی گیر کرده بودند، به دنیای آزاد راه پیدا کنند. به همین خاطر ما هم نیاز به حمایت غرب داریم. البته این حمایت ها باید معنوی و در چارچوب قوانین بین المللی باشد، نه به صورت مداخله نظامی[!]»

رضا پهلوی در خصوص ارتباط با سران جنبش سبز و سیدحسین خمینی و تعدادی از شخصیت های بریده از انقلاب، گفت: «من هیچ گونه ارتباطی با موسوی و کروبی ندارم و منکر این مسأله هستم، اما به طور غیرمستقیم و بعضا مستقیم با افراد و گروه های وابسته به این جنبش ارتباط داشته و دارم و با همدیگر تبادل نظر می کنیم. همچنین بعضی از کسانی که از نظام فعلی جدا شده اند و ناراضی هستند، با من ارتباط برقرار می کنند و راهکارهایی برای آزادی ملت ایران پیشنهاد می دهند که باید دستشان را گرفت و کمکشان کرد. در ملاقات با "سیدحسین خمینی" هم بیشتر مباحث شخصی مطرح شد و دیدگاه ایشان این بود که حساب پدر و پدربزرگ ها از ما جداست و باید به فکر آینده ایران باشیم.»

وی در خاتمه این مصاحبه اختصاصی، با اشاره به فراخوان خود برای وحدت اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی، خاطرنشان کرد: «من به دنبال یک رهبری بدیل برای جایگزینی این نظام هستم و خجالت هم نمی کشم که این مسأله را مطرح کنم. من مثل اصلاح طلبان قائل به اصلاحات نیستم بلکه خواستار سرنگونی رژیم و جایگزینی یک حکومت سکولار هستم. هدف من از تشکیل گروه های سیاسی و تلاش برای وحدت میان آن ها نیز بر همین مبنا است. تفکر اصلاح طلبی، تغییر بنیادین در نظام را عقب انداخته است، اما مردم باید به آگاهی نسبی در این مسأله برسند و اقدامات مؤثری انجام دهند؛ زیرا اصلاحات به نتیجه ای نرسیده و هر بار جمهوری اسلامی از نقطه ضعف ما استفاده کرده و مانع وحدتمان شده است.»



:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

برهان- این جمله که «تمام دیکتاتورها سینما را دوست دارند» اکنون به یک ضربالمثل سینمایی تبدیل شده است. حال ببینیم که با مرگ و کنار رفتن یک دیکتاتور به اسم «رضاشاه» در اوایل دههی20 شمسی چه اتفاقهایی برای تاریخ ایران و به ویژه تاریخ سینمای آن رخ میدهد و سیاستهای وی چگونه تغییر شکلمیدهند و یا چگونه گفتمان کشف حجاب پهلوی تداوم مییابد و در برابرش چگونه گفتمانهای اقلیتی به مقاومت میپردازد. در این مقاله حوادث و وقایع 1320شمسی تا 1336شمسی را بررسی و مرور میکنیم و در آینده به «روزگار نو»ی سینمای ایران یعنی سالهای 1336شمسی تا 1356 شمسی میپردازیم تا به انقلاب اسلامی 1357 برسیم و سینمای پس از انقلاب.

 
در 25 شهریور 1320 رضاشاه مجبور به استعفا شد. پس از این تاریخ، جریان نوین اسلامی عمدتاً با صبغهی روشنفکری در ایران پدید آمد، حجاب اسلامی نیز در میان بانوان مسلمان امروزین و عمدتاً شهرنشین تهرانی، مطرح شد و به مثابهی یک هویت و تشخص دینی و اجتماعی و حتی سیاسی در برابر دو جریان حاکم سنتگرا و غربگرا، مطلوب شماری از زنان جوان و تحصیل کرده واقع گردید. در واقع این نوع حجاب، نوعی واکنش در برابر کشف حجاب عصر رضاشاه بود که میخواست در برابر الگوی زن مدرن آن روزگار مدل و الگوی مستقل و نو ارائه دهد.
 
با جنگ دوم جهانی و اشغال ایران توسط متفقین دیگر جایی برای آلمان و فرهنگش در ایران نماند به طوری که در سال 1320شمسی آخرین فیلم آلمانی اکران گردید و نمایش آثار آلمانی ممنوع شد. ولی در عوض دیگر استعمارگران حضورشانپررنگتر گردید. «اشرف پهلوی» در مورد این مسئله اینگونه مینویسد:
 
«...پیش از آمدن سربازان آمریکایی، تنها موسیقی که به آن آشنایی داشتیم موسیقی ایرانی و فرانسوی بود. حالا آمریکاییها ایستگاه رادیویی خودشان را که جزئی از تأسیسات نظامی آنها در امیرآباد بود، دایر کرده بودند و ما با آهنگها و موسیقی آمریکایی و انواع جاز آشنا شدیم... هنرپیشگان متعددی برای سرگرمی و تفریح سربازان به پایگاه نظامی آمریکاییها میآمدند و چون من به سینما بسیار علاقهمند بودم... وقتی «فردریک مارچ» به تهران آمد و دعوت ما را پذیرفت که در میهمانی ما شرکت کند، خیلی خوشحال شدم... با در نظر گرفتن شیفتگی خاصی که به فرهنگ غربی پیدا کرده بودم، هنگامی که شنیدم دو هنرپیشهی کمدی آمریکایی، «باب هوپ» و «دنی کی»، برای سرگرم کردن سربازان آمریکایی به پایگاه امیرآباد خواهند آمد، نتوانستم جلو خودم را بگیرم.»
 
این شوق و علاقه به فرهنگ غرب بر اساس سوژهسازی الگوهای غربی به وسیلهی رمان، تئاتر، سینما و... اتفاق افتاد به طوری که همیشه در سینماها چگونگی زندگی غربیان نمایش داده میشد، رمانها به دختران درس عشق آموزی میآموخت و شعرها زنان را به بزمهای رقص و بدمستی راه مینمود. تمام این موارد در مثنوی «عفاف نامه»ی امیری فیروزکوهی بیان گشته است که «سید احمد کسروی» (کسی که در دههی  20تغییر رویه داد و برضد اسلام و دین قلم زد) در خرداد 1313 شمسی به تمجید شعر امیری فیروزکوهی پرداخت. در مثنوی «عفاف نامه» به مواردی چون «رمان»، «تئاتر» و «سینما» اشاره شده است.
 
امیری فیروزکوهی در مورد سینما به نظم میگوید:
 
و آن دگر بین که تا چها آورد                                          سیم ما بُرد و سینما آورد
 
درد آورد و بُرد دودمان را                                               کفر پرورد و کُشت ایمان را
 
آورید از متاع خارجیان                                                  آن چه مذموم‌تر نبود از آن
 
زر سپُرد و ضرر فراز آورد                                              راستی بُرد و خُدعه باز آورد
 
تا به نقش دروغ پرده برون                                           عصمت ما کِشد ز پرده برون 
 
احمد کسروی در ابتدا خود بر محور همین نگرش قلم میزد تا اینکه در دههی 1320شمسی در کنار افرادی چون «شریعت سنگلجی»، «علی اکبر حکمیزاده» بر ضددین و اندیشهی اسلامی دست به قلم شد. شریعت سنگلجی که لقب «مصلح کبیر» داشت، دو کتاب «اسلام و رجعت» و «کلید فهم قرآن» را نوشت، علی اکبر حکمیزاده کتاب اسرار هزار ساله را نوشت و احمد کسروی جشن کتاب سوزی به راه انداخت یعنی در اول دی ماه کتابهای عرفانی، دعا و مفاتیح الجنان و... رامیسوزاند و شعار پاک دینی سر میداد. اینها همه گفتمان اکثریتی برآمده از کشف حجاب و غربگرایی بود.
 
در همین دهه، تولید فیلمهای ایرانی کمتر و کمتر شد و در عوض سینماهای ایران عرصهای شدند برای رقابت دولتهای استعماری برای نمایش فیلمها، عقاید و فرهنگ خودشان به طوری که در سال 1320شمسی یا به عبارت دقیقتر در 14 مارس 1941م.، گزارشی از سِر «ریدر بولارد» در مورد نمایش فیلم توسط آلمانیها آمده است به این ترتیب که «صرف نظر از نمایش خصوصی فیلم «جنگ در غرب» توسط سفارت آلمان، یکی از سینماهای تهران نیز اقدام به نمایش عمومی آن کرده است.
 
من طی یادداشتی به وزیر امور خارجه (ایران) خاطر نشان کردم که از نمایش عمومی فیلم به دلیل اثرات وخیم آن جلوگیری کند، ولی تردید دارم آنها شهامت این کار را داشته باشند» وی در شمارهی بعدی گزارش خود مینویسد: «اعتقاد دارم ترخیص فوری باقیماندهی اولین محمولهی 30000 تن گندم به ایران، توجه مقامات ایرانی را به مخاطرات ناشی از فعالیتهای جدید آلمانی جلب کرده و شاید آنها را به جلوگیری از نمایش فیلم «جنگ در غرب» ترغیب کند.»
 
بدین شکل رقابت فشردهی انگلستان، روسیه، آلمان و آمریکا برای رخنه در دل جامعه و ایجاد ارتباط با دولت، جریان نمایش دائمی فیلمهای تبلیغاتی خارجی را شکل میدهد. رابطهی تنگاتنگ توزیع کنندهها و سینمادارها با سفارتخانههای خارجی و شرایط حاکم بر اقتصاد و مدیریت سینما، زمینه ساز حاکمیت سینمای غرب میشود. در سال 1321شمسی سفارت انگلیسفیلمهای ارتش نوین ایتالیا و میکادو را نمایش میدهد که در مورد حملهی نیروهای دریایی انگلیسی به دو جزیره در نزدیکی نروژ و جاسوسی هوایی است.
 
در عرصهی سینمای ایران تنها میتوان به فیلم نامهی «حسن، دکتر در علم حقوق» و «پیس برای فیلم برداری» (ا. شیروانی) اشاره کرد. در سال 1322شمسی یعنی اوج جنگ و حضور متفقین در ایران، مجلهی «هالیوود» چاپ میشود و بدین طریق عرصهی مطبوعات نیز در کنار سینما، تئاتر و... به ابزاری در دست گفتمان اکثریت قرار میگیرد. در 19 فروردین 1322 فیلم «ایران» ساختهی «یازوف پوسیلسکی» در سینمای ایران به نمایش در میآید. این فیلم دربارهی اوضاع جغرافیایی و طبیعی ایران است که به دعوت ادارهی مطبوعات شوروی ساخته شده بود و بدین ترتیب شوروی نیز سعی میکند حضورش را بیشتر و پررنگتر کند.
 
در فروردین همین سال نخستین سینمای اصفهان که خانمها میتوانند در آن به تماشای فیلم بنشینند با نام سینمای «ایران نو» تأسیس شد. در این سینما خانمها در سمت چپ و آقایان در سمت راست سالن مینشینند و به وسیلهی چادر مشکی بزرگی میان آنها فاصله انداخته میشود. در همدان سینما «مایاک» توسط «موسیو مایاک» افتتاح میشود که در آن فیلم به زبان اصلی و بازیرنویس اکران میگردد. در مورد مجلهی «هولیوود» که در تیرماه شمارهی نخستین آن منتشر شد باید اضافه کنیم که این مجله در 33 شماره چاپ شد، در قطع رحلی و صاحب امتیاز آن «ج. جهان» بود و مدیر و نگارندهاش «علی رضا امیر منحر» نام داشت.
 
در این 2 سال یعنی 1321 و 1322شمسی (1942 و 1943م.) طبق اسناد سفارت انگلستان، میتوان به فعالیتهایدولتهای غربی در خاورمیانه به ویژه ایران دست یافت. مواردی همچون «مشکلات اجرای برنامهی تبلیغاتی در پرشیا (ایران)»، ارسال فیلم از قاهره به تهران، ارسال هفتگی فیلم به زبان فارسی توسط وزارتخانه، آمار فیلمهای کوتاه به زبانهای فارسی، فرانسوی، انگلیسی، خبرهای مربوط به نرسیدن سینماهای متحرک وانتی (cinema van) از قاهره به تهران و... قابل مشاهده است. به عنوان مثال در گزارشی به تاریخ 19 ژوئیه 1943م. از «وزارت اطلاعات، بخش فیلم، خدمات خاورمیانه» به «سفارت بریتانیا، بغداد و وابسته به بریتانیا، تهران» این چنین آمده است:
 
«از آنجا که روش فعالیت 8 کمپانی آمریکایی در عراق و ایران با فعالیت آنها در مصر متفاوت است، احساس میکنیم این امر ضروری است که توضیح مبسوطی در این زمینه بدهیم، تا شما بتوانید در مورد دشواریهای مربوطه... تصمیمات لازمه را اتخاذ فرمایید...»
 
در ادامهی گزارش یاد شده به طور دقیق به مسائل توزیع کنندگان، سینماها و... اشاره میشود. این همه دقت دلیلی جز رقابت بین استعمارگران چیز دیگری ندارد. در سال 1323شمسی، مرکزی تحت عنوان احیای هنرهای ایران باستان شکل گرفت. این مرکز زیر نظر «نیلکرام کوک» که بانویی انگلیسی بود کار میکرد. وی سرپرست «ادارهی نمایش» نیز بود که با حضور متفقین در ایران و دخالت آنها در زمینهی سانسور و تشکیلات کنترل نمایش و فیلم شروع به کار کرده بود که در همان زمان موجب اعتراض عدهای نیز گشته بود. در همین سال 1323، در 24 خرداد ماه، مجلهی «زبان زنان» در دومین شمارهی خود 2 مقاله دربارهی دستور آرایش برای زنان و حفظ خوشگلی چاپ کرد.
 
این مجله که در گذشته با نام «روزنامهی زبان زنان» در اصفهان به صورت دو ماهنامه چاپ میشد، اولین نشریهای است که توانست با نامی زنانه مجوز انتشار پیدا کند. این موضوع را در گفتمان اکثریتی کشف حجاب جای دهید و در کنار آن در نظر بگیریم که چگونه بحث زنان و کشف حجاب در عرصههای متفاوت فرهنگی و سیاسی، سرانجام منجر به انقلاب اسلامی 1357 شد.
 
در همین سال یعنی 1323شمسی ارتش وارد عرصهی سینما شد و استودیو ارتش تأسیس گردید و نیروی نظامی کشور مسئولیت تهیهی فیلمهای مستند گزارشی تبلیغاتی کشور را بر عهده گرفت. در همین سال در مورد اقدامهای رقابتی استعمارگران میتوان به این سند اشاره کرد که سِر «ریدر بولارد» از تهران به قاهره گزارش میدهد که «امضای موافقت نامه با یک کمپانی آمریکایی به صورت اجتنابناپذیری موجب خصومت سایر کمپانیها خواهد شد... ضمن آنکه چنین قرارداد خاصی با یک کمپانی آمریکایی ورود فیلمهای بریتانیایی به بازار پرشیا (ایران) را که ما مشتاقانه به دنبالش هستیم به تأخیرمیاندازد.»
 
از دیگر مسائل در سال 1323شمسی میتوان به انتشار نخستین شمارهی مجلهی سینمایی «ایران فیلم» (از 6 شماره) در انتشارات شرکت سهامی فیلمبرداری ایران به مدیریت «داوود ایرانپور» اشاره کرد. در سال 1324شمسی در تهران دو سینمای «کریستال» و «سینما تابستانی بهار» (میدان تجریش) افتتاح شد و دکتر «اسماعیل کوشان»، استودیو دوبلاژ و فیلمسازی «میترا فیلم» را تأسیس کرد. در همین سال در سبزه میدان شهر زنجان فیلمهای صامت «چاپلین» به نمایش درآمد و روزنامهی «یزدان» اولین شمارهی ضمیمهی سینمایی هنرپیشگان را منتشر کرد. از دیگر سو در گفتمان اقلیتی مبارز، شاهد حضور فداییان اسلام میباشیم.
 
در سال 1325شمسی اولین فیلم دوبله شده به زبان فارسی که در استانبول توسط دکتر کوشان در استودیو «سس فیلم» استانبول دوبله شده بود، اکران شد. نام این فیلم «دختر فراری» اثر «هانری دوکونن»- محصول سال 1944م. فرانسه بود. به نام فیلم دقت کنید! این فیلم در 6 هفته نمایش بیش از 2 میلیون ریال با بلیطهایی به قیمتهای 8 ریال، 10 ریال و 12 ریال، فروش داشت. در 24 اسفند  1325شمسی رسیدگی به امور فیلم و نمایش به عهدهی وزارت کشور گذاشته میشود. در همین سال در سه راه امین، استودیو دوبلاژ ایران نو فیلم توسط افرادی چون «بهاءالدین خرمشاهی» و... افتتاح گردید و نخستین فیلم دوبله شده در ایران با نام «مرا ببخش» که محصول سال 1940م. فرانسه است، در این استودیو دوبله گردید.
 
با اندکی توجه در مییابیم که سینما در امر سوژهسازی لحظه به لحظه خود را قویتر میکند. اینک با دوبله شدن فیلمها، ارتباط بیشتری با مخاطب ایرانی شکل میگیرد و این ارتباط بیشتر و دقیقتر یعنی سوژههای هر چه شایستهتر بر اساس الگوهای اکثریتی حاکم که در زیر سلطهی غرب و فرهنگ غربی ساخت گرفتهاند. برای این منظور نیاز به تحقیق در خلق و خوی ایرانیان بود به عنوان مثال میتوان به کتابی در مورد ایران که توسط «ملیسپو» در همین سال ـ 1325شمسی ـ نوشته شده است، اشاره کرد. وی در فصلی تحت عنوان «ذهنیات، اخلاقیات و حکومت» به تحلیل شخصیت ایرانیان پرداخته است.
 
آنچه او در مورد مردم ایران نوشته است سرشار از تلخی، بدبینی و نیش میباشد. او مینویسد: «... هر کسی میتواند بفهمد این مردم عقب مانده هنوز در ضمیر ناخودآگاهشان آرزوی پدر مقتدری را میکشند و این پدر میتواند یک دیکتاتور [ایرانی] یا یک آمریکایی خیراندیش باشد که از آنها حمایت کند و بدون درخواستی از آنها به معجزاتی دست بزند.» تمام این موارد در قالب فرهنگ وارداتی غرب از سوی انگلیس، آمریکا و روسیه توانست در گفتمان اکثریتی حاکم جای خود را باز کند و استعماری گاه آشکار و گاه خزنده و پنهان را سامان دهد.
 
از سال 1326شمسی (1947م.) قدّ دامنها مجدد بلند شده و حالت میدی به خود میگیرد. در این سال «سیفالله کامرانی» شرکت کالای سوئد را تأسیس میکند و اقدام به واردات تجهیزات صدا و امکانات نمایشی میکند. «ابوالقاسم رضایی» فیلم مستند «قسمتی از زندگی خصوصی شاهنشاه و علیا حضرت ملکه» را میسازد. (به یاد آورید نمایش تن در عرصهی عمومی و کشف حجاب را !) فیلم مستند دیگری با نام «قصور سلطنتی» و «مناظر تهران» نیز توسط ابوالقاسم رضایی ساخته میشود.
 
دو اتفاق مهم دیگر در عرصهی گفتمان اکثریتی و گفتمان اقلیتی که باید اشاره شود، یکی فراخواندن مردم به مسجد شاه (امام خمینی) توسط آیتالله طالقانی که در 17 دی ماه 1326شمسی از مردم خواست تا برای حمایت از مردم فلسطین در مسجد شاه (امام خمینی) اجتماع کنند و دیگر حضور «صدیقه دولتآبادی» در کنگرهی بینالمللی زنان در ژنو به نمایندگی زنان ایرانی میباشد. صدیقه دولتآبادی اولین زن بیحجاب در راستای تفکر تجددطلبی افراطی است.
 
وی در سال 1260شمسی در خانوادهای روحانی در اصفهان متولد شد. در 16 سالگی ازدواج کرد و بعد از مدتی متارکه نمود. در سال 1296 شمسی مدرسهی دخترانهای در اصفهان با نام «مکتب خانهی شرعیات» تأسیس نمود و در سال بعد یعنی 1297شمسی، شرکت «خواتین» اصفهان را ایجاد کرد. وی مدیر روزنامهی «زبان زنان» و سپس «مجلهی زبان زنان» بود. او چنان برضد حجاب جبهه گرفت که در وصیت نامهاش نوشت: «مرا از محل کانون بانوان به آرامگاه ابدیم ببرید و در مراسم تشییع جنازهام حتی یک زن با حجاب شرکت نکند، زنانی که با چادر بر سر مزار من بیایند هرگز نمیبخشم.»
 
در سال 1327شمسی تحولی در عرصهی هنری رخ داد که مهمترین آثارش را میتوان در «انجمن خروس جنگی» پی گرفت. افرادی چون «حسن شیروانی، جلیل ضیاء پور، منوچهر شیبانی و...» که در زمینهی نمایش، نقاشی، شعر و موسیقی فعالیت میکردند، گروه «انجمن خروس جنگی» را شکل دادند. جلیل ضیاءپور یکی از مؤسسان این انجمن از آن سالهامیگوید: «... به یاری دوستان این انجمن را رو به راه کردیم، من بودم و غلامحسین غریب، حسن شیروانی، مرتضی حنانه و نیما یوشیج، هر کدام در رشتهای نیاز به نو جویی را درک و باور کرده بودیم...» و در اینجاست که تجددطلبی و مدرنیته در شکل اصلی خود یعنی عرصهی فرهنگ رخ مینماید.
 
مدرنیزاسیون فرمایشی و از بالا مقاومت فراوان در برابر خود یافت همچنان که یکی از دلایل انقلاب اسلامی 1357 را مدرنیزاسیون دولتی نام بردهاند، ولی مدرنسیم در شکل فرهنگی و هنریاش حتی به گونهای مقاومت برضد مدرنیته است. در همین سال ـ 1327شمسی ـ مقدمهی «هدایت» بر ترجمهی «گروه محکومین» در «پیام کافکا» منتشر گردید. در 26 فروردین 1327شمسی، روزنامهی کیهان برای نخستین بار به ارزشیابی فیلمهای روی پرده میپردازد. در این سال پر فروشترین فیلم سال در تهران با فروش 800 هزار ریال، فیلم «طوفان زندگی» اثر «علی دریابیگی» شناخته شده است.
 
کتاب تاریخ سینما اثر «لودوکا» به ترجمهی «حسن صفاری» چاپ میشود و دکتر «اسماعیل کوشان» فیلم مستند «درمانگاه سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی» را میسازد. در سال 1328 شمسی 5گلوله به محمدرضا شاه در دانشگاه تهران شلیک میشود که ضارب همانجا به قتل میرسد. دولت در پاییز همین سال نام ایران را در زبان انگلیسی «Persia» و در زبان فرانسه «Perse» اعلام کرد زیرا نام ایران (Iran) شبیه عراق (Iraq) بود و این نزدیکی خوشایند محمدرضا شاه نبود. در این سال دکتر اسماعیل کوشان برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران به تبلیغات توجه کرد و مبلغ 800ریال برای تبلیغات یک فیلم در نظر گرفت. این نشان از رقابت تنگاتنگ در عرصهی سینما میباشد!
 
در آذرماه 1328شمسی، «فرخ غفاری» کانون ملی فیلم را تأسیس کرد. فرخ غفاری که از غرب آمده بود با این اقدام سعی در شناساندن سینمای غرب در ایران نمود یا به گونهای دیگر بگوییم، با تأسیس کانون ملی، گفتمان اکثریتی غربگرا با سینمای هنری غرب مواجه شد، از یاد نبریم که استعمار در شکل فرهنگی آن بسیار کاراتر از شکلهای فرمایشی و نظامی آن است! در سال 1329شمسی، آیین نامهای در 9 فصل و 77 ماده در وزارت کشور جهت کنترل کمّی و کیفی تالارهای نمایش، سینماها، نمایش نامهها، فیلمها، نمایشها و... تصویب گردید. کانون ملی فیلم (با مدیریت فرخ غفاری) در 12 مرداد فستیوالی از فیلمهای انگلیسی را در محل شورای فرهنگی بریتانیا برگزار نمود.
 
در شهریور همین سال کانون ملی فیلم با همکاری انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی به مناسبت سیامین سال تأسیس، سینمای شوروی فستیوالی از فیلمهای روسی را به نمایش گذاشت. کانون ملی فیلم در همین سال باز فستیوالی ازفیلمهای فرانسوی برگزار کرد. در پاییز 1329 رادیو عراق خبر درگیری کردها در مرز ایران و عراق را پخش کرد و به دنبال آن دولت ایران، روسها را متهم به همکاری با شورشیان کرد برای ایجاد یک دولت خود مختار کُرد و به کردهای شورشی اخطارداد، سلاحشان را تحویل دهند.
 
در سال 1330شمسی در «بوت کلات» فیلم به صورت رایگان نمایش داده شد. استودیو پارس فیلم اقدام به انتشار آگهی جهت استخدام بازیگر زن و مرد نمود. باز در همین سال در هوای آزاد باغ شهرداری فیلم به صورت رایگان نمایش داده شد. در همین زمان خبر دستور فروش زمینهای سلطنتی از رادیو پخش شد. دوبلهی نخستین فیلم رنگی با نام «آهنگ شهرزاد» ساختهی «والتر رایش» (1947م.) در استودیو ایران نو فیلم اتفاق افتاد و برای بار نخست بود که در دوبلهی ایران از شیوهی مگنت (مغناطیسی) استفاده شد. پر فروشترین فیلم سال 1330شمسی در تهران، فیلم «مادر» (دکتر کوشان)، با فروش 2میلیون و 200هزار ریال بود.
 
در همین سال دکتر اسماعیل کوشان فیلم مستند «دکتر مصدق در سفر آمریکا» را ساخت. در این سال افزون بر 7 فیلم بلند تولید شد. از فعالیتهای فرهنگی استعمارگران در این سال باید به برنامههای نمایشی فیلم انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و برنامهی نمایش فیلمهای آمریکا نام برد. در 30 بهمن 1330 شمسی گروهی فیلمبردار از آلمان جهت تهیهی گزارش از وقایع روز ایران با همراهی دکتر کوشان وارد ایران شدند. سال 1331شمسی اوج لباسهای دکولته به شمار میآید. ژرسه از این سال مد شده و قد آستینها چهار و سه میشود و دامنها راسته، تنگ تا زیر زانو با کتهای چسبان و بلند، یقهی انگلیسی و آرشال رایج میشود. در این سال 11فیلم بلند تولید شد.
 
در 12 مهر 1331شمسی نخستین فیلم دوبله شده در ایتالیا با نام «سرگذشت فریدون بینوا» در سینما دیانا اکران شد. پر فروشترین فیلم این سال در تهران، «ولگرد» (مهدی رئیسفیروز) با 4میلیون ریال فروش بود. در همین سال یک سینمای ویژهی کودکان در خیابان سعدی افتتاح شد. از فیلمهای مستند میتوان به «سفر شاه و ثریا به شیراز» (شاهرخ گلستان) اشاره کرد. در بهار 1331شمسی دکتر مصدق نخستوزیر شد که فصل جدیدی در وقایق سیاسی آغاز گردید. مقابلهی مصدق با محمدرضا شاه و تلاش شاه برای جایگزین کردن احمد قوام به جای مصدق، تظاهرات مردم و حمل تابوت خالی به علامت جنازهی احمد قوام نخستوزیر توسط مردم، کشته شدن تعدادی از مردم و... اتفاقهای آینده را ورق زد.
 
در سال 1332شمسی محمدرضا شاه و همسر جدیدش، ثریا بختیاری، طی درگیریهای سیاسی مجبور به ترک ایران شدند و به ایتالیا رفتند. در همین سال «پرویز خطیبی» فیلم «حاکم یک روزه» را بر اساس نمایشهای میرنوروزی و الگوی قصهی«شاهزاده و گدا» ساخت. کودتای نظامی رخ داد. در مهرماه 1332شمسی، بر اثر اعتراض تماشاگران، نمایش فیلم رودخانه (ژان رنوار- 1951م.) در سینمای ایران متوقف و فیلمی از «بودابوت» و «لوکاستلو» به نمایش در آمد.
 
از سویی گروهی از منتقدین سینمایی در پی اعتراض به این مسئله طی نامهای با عنوان «قطعنامهی نویسندگان سینمایی پایتخت برای نمایش» در روزنامههای اطلاعات، کیهان، پست تهران و مجلههای روشنفکر، سخن و اطلاعات هفتگی، نمایش این فیلم را با حضور مأموران انتظامی باعث میشوند. این بدان معناست که دو گفتمان اکثریتی و اقلیتی رو در روی هم قرارمیگیرند. نویسندگان و حکومت در برابر مردم!
 
در سال 1333شمسی، 18 فیلم بلند و دو مستند ساخته شد. پرفروشترین فیلم سال در تهران «دختری از شیراز» (ساموئل خاچیکیان) با فروش 3میلیون ریال است. در 17 دی ماه 1333شمسی سینما خورشید آبادان در آتش میسوزد. در آذر ماه 1334شمسی، وزارت کشور اعلام میکند که از این پس تمامی فیلمهایی که وارد کشور میشوند، بایستی پس از کنترل توسط این وزارتخانه (از نظر اخلاقی و اجتماعی) اجازهی نمایش دریافت کنند. پرفروشترین فیل این سال در تهران، فیلم «امیر ارسلان نامدار» (شاپور یاسمی) با فروش 4میلیون ریال است.
 
در این سال فیلم مستند «فعالیتهای اصل چهار در اصفهان» توسط سازمان فیلمبرداری دانشگاه سیراکیوز ساخته شد. در دی ماه 1334شمسی به دستور محمدرضا شاه سازمان ملی تئاتر و سینما به منظور تعمیم و ترویج سینما و تئاتر و تشویق هنرمندان و کنترل و نظارت فیلمها و نمایشهای غیراخلاقی تشکیل شد. در سال 1335شمسی از سوی وزارت کشور کمیسیونی جهت رسیدگی به وضع فیلمها و ممنوعیت ورود اطفال به سالنهای نمایش دهندهی فیلمهای «زننده» تشکیل میشود.
 
همانطور که مشاهده میگردد گفتمان اکثریتی در برابر مقاومتهای گفتمانهای اقلیتی مجبور به واکنش نشان دادن است و این بار دیگر سرکوبهای دوران رضاشاهی جوابگو نمیباشد و دولت مجبور به وضع قوانینی برای جلب رضایت گفتمان مقاومت به رهبری مذهبیون و روحانیت است. پرفروشترین فیلم سال 1335شمسی در تهران، فیلم «خورشید میدرخشد» (سردار ساکر) میباشد با فروش 5میلیون و 250هزار ریال. در این سال 13 فیلم بلند و 4 مستند ساخته شد. از 27 شهریور تا 2 مهر همین سال، هفتهی فیلمهای روسی در محل انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی برگزار میشود.
 
در سال 1336 فیلم «شب نشینی در جهنم» توسط «موشق سروری» و «ساموئل خاچیکیان» ساخته شده که پرفروشترین فیلم سال در تهران شد، با فروش 7میلیون و 500هزار ریال. در مورد این فیلم و نقش آن در گفتمان اکثریتی غربگرایی و دینستیزی و نقش کارگردان مسیحیاش در آینده خواهیم نوشت. همین قدر باید اشاره کرد که گفتمان اسلام ستیزی شروع شده در دوران پهلوی اول، در دوران پهلوی دوم در شکل فرهنگیاش رخ نمود و این حساسیت را نیز مرحوم خاچیکیان حس کرده بود که بارها از برده شدن نامش به عنوان کارگردان فیلم «شب نشینی در جهنم» ابراز نگرانی کرده بود.


:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

 

هفته گذشته شبکه بهائی من و تو بار دیگر برنامه ای سفارشی به اصطلاح مستند! برای تطهیر خاندان منفور پهلوی بر روی آنتن برد.

به گزارش بولتن نیوز ؛ آقای (ر.الف) از تهیه کنندگان فعال در فتنه 88 و مجری خاص برنامه های "فائقه آتشین" خواننده مبتذل خوان در مستندی سفارشی با بازخوانی تحریف شده تاریخ انقلاب مصر و ایران، انور سادات رئیس جمهور جلاد مصر و محمدرضا پهلوی را دو انسان شریف و پاک نامید که انقلاب‌های مردمی در حقشان ظلم کرده‌اند!

فرح پهلوی که در سفارش دادن چنین مستندهایی به تهیه کنندگان دست به جیب است و از پول مردم ایران فراوان خرج می‌کند در این مستند با ژستی مظلومانه اظهار می‌دارد شاه منفور ایران کلا پشتیبان مصدق بود و به خصوص در قضیه ملی شدن نفت حمایت همه جانبه‌ای از مصدق کرده است!

بیوه شاه مخلوع ایران اما فراموش کرد از نقش همسرش در کودتا و محاکمه و تبعید مرحوم مصدق حرفی به میان بیاورد!

فرح پهلوی در جایی دیگر با حماقت وصف ناشدنی تاریخ انقلاب مردمی ایران را اینگونه تفسیر می‌کند :" شاه راضی نبود کسی کشته بشود و این مردم بودند که با کشتن گوسفند و آغشته کردن دستهایشان در خون گوسفندان مدعی می‌شدند که انسانی کشته شده است"!

در حالی که رضا ربع پهلوی سال گذشته در مصاحبه با رادیو فردا اعتراف كرده بود که خودش کاری برای امرار معاش ندارد و از پول‌های بادآورده مخارج زندگی عیاشانه خودش وخانواده‌اش تامین می‌شود، اما مادرش سعي دارد مخاطب را به اين باور برساند كه تنها 62 میلیون دلار از میزان کل دارایی‌اش باقی مانده است و اگر کمک بعضی دوستانش نبود اصلا نمیتوانسته زندگی کند!

عجوزه خاندان پهلوی که دیالوگ‌های صحبتش پر بود از استفاده از عبارات والا حضرت، علیا حضرت، اعلی حضرت، والا گوهر، شاهزاده، با توهین به مردم ايران، مردم انقلابي ایران را یک مشت وحشی تحت سیطره رهبرانشان خطاب می‌کند!

افتضاحات این به اصطلاح مستند چنان بوده که حتی پهلوی‌چی‌ها هم در شبكه‌هاي اجتماعي با مقایسه برنامه سفارشی نازل بی‌بی‌سی فارسی و این برنامه، عملکرد ضعيف بی‌بی‌سی را موفق‌تر ارزیابی کرده و اظهار داشته‌اند "صادق صبا" در مستندهایش حداقل با دو طرفه کار کردن برای اغوای مخاطب ، پول‌های بادآورده پهلوی را کمتر به هدر داده بود!




:: بازدید از این مطلب : 1383
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
«رئیس کل تشریفات دربار آغاز عملیات خروج شاه و همراهان را در 24 دی‌ماه 57 اعلام کرد.

رئيس کل تشريفات دربار دستور داد برچسب‌های شناسایی چمدان‌ها، بسته‌ها و صندوق‌های شاه که منقش به آرم دربار و سلطنتی بود به درون کاخ نیاوران آورده شود تا تشریفات لازم و آخرین شناسایی درباره آنها صورت بگیرد.



برچسب‌های اختصاصی دربار اینک آماده شده بود تا به چمدان‌ها و صندوق‌ها الصاق گردد. دستور پر کردن و بستن چمدان‌ها و صندوق‌ها در روز 23 دی‌ماه 1357 با تایید شاه و به دستور فرح صادر شد. فرح دستور داد 384 عدد چمدان و صندوق بسته شود.



یک تیم از افراد مورد تایید فرح جمع‌آوری و بسته‌بندی همه‌گونه عتیقه، جواهرات و الماس‌های گرانبها، ساعت‌های تمام‌طلا، تاج و نیم‌تاج‌های تمام زمرد را بر عهده داشتند. این گنجینه از جواهرات و عتیقه‌جات در مکان‌های امن کاخ نیاوران نگهداری می‌شد. فرح بر همه‌ بسته‌بندی‌ها نظارت کامل داشت.



بسته‌بندی و جمع‌آوری دلار‌های آمریکایی که از ماه‌ها قبل نقدا جمع شده بودند توسط بخش مالی دربار انجام گردید. تاج شاهنشاهی با 3380 قطعه الماس و 50 قطعه زمرد، 368 حبه مروارید و با وزن 2 کیلو و 80 گرم و از نظر قیمت غیرقابل تخمین و تاج ملکه با 1646 قطعه الماس و تعداد متنابهی از جواهرات دیگر و طلا به ارزش ده‌ها میلیون دلار به عنوان بخش اندکی از جواهرات ربوده شده سلطنتی هستند.



بسته‌بندی این گنجینه‌ها سرعتی خاص را می‌طلبید که باید درون چمدان‌ها و صندوق‌ها جای داده شود. در جریان این بسته‌بندی‌ها بسیاري از جواهرات توسط اعضای تیم بسته‌بندی دزدیده شد و هرگز ردپایی از آنها به‌دست نیامد...».



رسانه وابسته به سلطنت‌طلبان مقیم انگلیس، شبکه ماهواره‌ای «من و تو» چندی پیش مصاحبه‌ای 3 ساعته با فرح پهلوی‌ ترتیب داد و به مرور خاطرات او از هنگام خروج از ایران و اقامت در کشورهای مختلف تا زمان مرگ محمدرضا پهلوی پرداخت.



این شبکه تلویزیونی که نزدیکی خود به بهائيت و سلطنت‌طلبان را به هیچ‌وجه پنهان نگه نداشته در این گفت‌وگو مدعی شد اموال شاه هنگام فرار از ایران تنها 62 میلیون دلار بوده است!



فرح پهلوی در این گفت‌وگو بارها با چشمانی اشکبار از شرایط بسیار سخت زندگی در خارج از ایران گفت اما اعلام نکرد اگر منابع مالی چندانی در اختیارشان نبوده، منابع مالی کمک‌های مالی فراوان وی و بنیاد پهلوی به مخالفان نظام جمهوری اسلامی و زندگی اشرافی در خارج از ایران از کجا تامین می‌شده است.



فرح پهلوی در گفت‌وگوی اخیر خود با شبکه سلطنت‌طلب «من و تو» بسیاری از حقایق را کتمان کرد و در بسیاری موارد به دروغ‌پردازی روی آورد. با این حال حافظه تاریخی ملت ایران و مدارک و اسناد موجود به خوبی از عهده رو کردن دروغ‌ها و خیال‌پردازی‌های این خاندان رانده شده از کشور برمی‌آیند.



اموالی که خاندان پهلوی چه پهلوی‌های پدر و پسر و چه خواهران و برادران و فامیل از بیت‌المال ملت غارت کردند و مستغلات و دارایی‌های آنها فهرستی بسیار طولانی است. شاه در سال 1337 شمسی «بنیاد پهلوی» را تاسیس کرد و بخشی از مایملک خود اعم از میهمانخانه‌ها، سهام کارخانه‌ها، شرکت‌ها و بانک‌ها را در اختیار این بنیاد قرار داد.



این بنیاد جایگزین «سازمان املاک و مستغلات پهلوی» شد و در مهر 1340، شاه برای سرپوش گذاشتن بر اموال نامشروع خود فرمان وقف دارایی بنیاد پهلوی به امور خیریه را صادر کرد. در صورتی که اکثر اعضای هیات امنای آن خود شاه و دربار بودند.



علاوه بر اینها، مبالغ هنگفتی از درآمد نفت، به صورت اعتبارات بانکی در اختیار بنیاد پهلوی قرار می‌گرفت. در این حالت خاندان پهلوی نه‌تنها اموال قبلی خود را از دست نداد بلکه درآمد‌های نفتی و... هم به آن اضافه شد.



گرچه اهداف این بنیاد به ظاهر خیرخواهانه و در جهت توسعه آموزش و پرورش، اعطای بورس تحصیلی و از این قبیل مطرح می‌شد اما خانواده پهلوی علاوه بر چپاول هدایا و وام‌های بین‌المللی که برای این بنیاد گرفته می‌شد با داشتن 207 مؤسسه اقتصادی از قبیل شرکت‌های ساختمانی، معدنی، کشاورزی، بیمه، بانک و هتل‌ها و کازینوها (قمارخانه‌ها) و کاباره‌ها و مراکز فساد، سلامت نظام اقتصادی را برهم می‌زدند و زمینه انحطاط اجتماعی و اخلاقی را به وجود می‌آوردند.



در کتاب «رشد روابط سرمایه‌داری در ایران» که توسط محمد سوادگر نوشته شده است فهرستی از املاک بنیاد پهلوی از قبیل بنگاه‌ها و شرکت‌هایی که بنیاد در آن سهامدار بوده، ارائه شده ‌است که البته این تنها بخشی از اموال پهلوی‌هاست.



در این فهرست می‌توان به بانک‌ها، شرکت‌های‌ سرمایه‌گذاری‌ و بیمه‌ها، برخی هتل‌ها و تعدادی از مجموعه‌های توریستی- تفریحی و مایملک صنعتی اعم از کارخانجات و شرکت‌های تولیدی در اقصی‌نقاط کشور و خارج از مرزهای ایران اشاره کرد.



بسیاری از این اموال و مستغلات در زمان انقلاب از دست درباریان و وابستگان به حکومت پهلوی خارج شد اما تکلیف اموال و املاک خارج از ایران همچنان مبهم باقی مانده است به عنوان مثال می‌توان به ساختمان بنیاد پهلوی در آونو پنجم در خیابان پنجاه و دوم نیویورک که ارزش دفتری آن در سال ۱۳۵۴، ۵/۱۴ میلیون دلار بوده است یا پروژه کانال استریت در نیواورلئان اشاره کرد.



سهام شاه در پروژه‌های بین‌المللی آنقدر زیاد بود که برخی منابع خبر از دقیقه‌ای 6 هزار دلار و سالانه بالغ بر 3 میلیارد دلار سود خالص از محل سرمایه‌گذاری‌های شاه در نقاط مختلف دنیا می‌دادند.



*املاک محمدرضا پهلوی در خارج از ایران

علاوه بر آنچه از املاک بنیاد پهلوی گفته شد و قصر‌ها و باغ‌هایی که مستقیما به نام محمدرضا پهلوی و خاندان وی در آمده بود، شاه خارج از کشور نیز املاک بسیاری داشت که می‌توان به گران‌ترین خانه و پارک در حومه لندن، قصر و باغ‌هاي استيل مانس که ملکه الیزابت دوم در آنجا متولد شد، اشاره کرد.



همچنین گران‌ترین باغ و ساختمان در ناپل (ایتالیا) متعلق به او بود. شاه در کاپری یک باغ بزرگ و ویلایی مجلل داشت. همچنین در ژنو قصر قدیمی معروف به کاخ گل سرخ را خریده بود و قصر مجللی هم در سنت‌موریس داشت که زمستان‌ها را در آنجا می‌گذراند به نحوی که سنت‌موریس سوییس در بین دیپلمات‌های خارجی به پایتخت زمستانی ایران معروف بود!



شاه در سال 1350 یک جزیره در اسپانیا به مبلغ 700 میلیون دلار خریداری کرد و در مرکز جزیره یک ساختمان مدرن ساخت و اطراف آن را با دیوارهای مرتفع به سبک قرون وسطی محصور کرد و بقیه اراضی را هم به قطعات چند هزار متری تقسیم كرد و به سران نظامی و رجال سیاسی فروخت.



طبق نوشته روزنامه «دیلی‌اکسپرس» چاپ لندن مورخ 28 مارس 1978 شاه یک ملک بزرگ هم در منطقه کوه‌های راکی آمریکا به قیمت یک میلیون پوند انگلیس خریده بود. میزان ثروت و دارایی‌های شاه مخلوع در خارج از کشور به حدی بود که تنها اشرف پهلوی، ‌خواهر وی در نوروز سال 53 در یک قمارخانه در شهر کن در یک شب 15 میلیون فرانك باخت!



* آخرین آمار درباره دزدی 100 میلیارد دلاری پهلوي

روزنامه فايننشال‌تايمز در گزارشي به مناسبت قيام‌هاي موجود در كشورهاي عربي عليه ديكتاتورها، ميزان دارايي‌هاي خارج كرده از سوي ديكتاتورهاي فراري از كشورهاي مختلف را بررسي و اعلام کرد: محمدرضا پهلوي، شاه مخلوع ايران 35 ميليارد دلار دارايي از ايران خارج كرده است.



نگاهی به برخی فعالیت‌های افراد نزدیک به شاه مخلوع بعد از سرنگونی رژیم طاغوت نشان می‌دهد رقم‌ها بيش از اين است. به نظر می‌رسد این رقم متعلق به خروج مستقیم دارایی به شکل ارز از کشور باشد و املاک و سهام خاندان پهلوی در خارج از کشور در آن محاسبه نشده است.



اسناد و مدارک موجود در ایران نشان می‌دهد بخشی از املاک محمدرضا پهلوی در ایران شامل 220 هکتار زمین قبل از خروج او از کشور در سال 57 به فروش رفته و به صورت ارز از کشور خارج شده بود.



با این حال بر اساس آمارهایی که روزنامه‌ها و نشریات آمریکایی منتشر کردند ثروت شاه شبکه پیچیده‌ای از شرکت‌ها، بنیادها، حساب‌های بانکی، زمینی در کوستادل‌سول اسپانیا، ویلایی در سنت موریس سوییس که بعدها سیلویو برلوسکونی آن را خرید و املاکی در نقاط مختلف دنیا بود. قرار بود طبق خواسته شاه، ثروتش به نسبت زیر تقسیم شود: 20 درصد به فرح دیبا، ۲0 درصد به پسر بزرگش رضا، 15 درصد به فرحناز، 15 درصد به لیلا، 20 درصد به علیرضا پسر دیگر شاه، 8 درصد به شهناز و 2 درصد به نوه‌اش مهناز زاهدی.



ارزش ثروت تقسیم شده شاه از ۱۲۰ میلیون دلار بر طبق گفته بعضی وابستگان به خانواده پهلوی تا 100 میلیارد دلار طبق برآوردهاي نيمه‌رسمي متغیر است. عباس میلانی كه به اين خاندان نزديك است رقمی نزدیک به یک‌میلیارد دلار را نزدیک‌تر به واقعیت می‌داند و هنوز هم مشخص نیست چه میزان از ثروت ایران توسط او و خاندانش به یغما رفته است.



درباره دارايي‌هاي ملي كه شاه و خانواده‌اش از سال‌ها قبل از انقلاب بويژه در ‌ماه‌هاي آخر رژيم از ايران خارج كرده‌اند، اردشير زاهدي از محرمان دربار پهلوي، چنين نوشته است: «دادستان تهران در زمان شريف امامي فهرست دقيقي از افرادي كه پول‌هايي را به شكل ارز خارج كرده بودند، استخراج كرد. در ميان اين فهرست شخص اعلي‌حضرت به خروج 31 ميليارد دلار از كشور متهم شده بود».



اين سخن را فردي بر زبان رانده كه وزيرامور خارجه و آخرين سفير ايران در آمريكا در دوره محمدرضا پهلوي و داماد او بوده است. اردشير زاهدي تنها مقام رسمي رژيم بود كه در زمان بيماري محمدرضا شاه در دوره آوارگي با او بود و براي اقامت پهلوي دوم در آمريكا خيلي تلاش كرد. بر اساس اسناد و مدارک موجود، در بحبوحه انقلاب و در حالي كه بسياري از ادارات در اعتصاب به سر مي‏بردند، كاركنان بانك مركزي، در پانزدهم آذرماه 57، صورت كساني كه طي 2 ماه شهريور و مهر 1357 ارز از مملكت خارج كرده بودند را منتشر کردند.



در این لیست بیان شده بود که کدامیک از مقامات دولتی و حکومتی حدود 13 میلیارد دلار از ثروت‌های خود را به صورت ارز از کشور خارج کرده بودند. فرح پهلوی و فرزندان او در حالی اعلام می‌کنند اموال شاه تنها 60 میلیون دلار بوده که آمارها نشان می‌دهد تنها مقامات دولتی 13 میلیارد دلار ارز طي 2 ماه خارج کردند و شاه و اطرافیانش با بردن 384 چمدان بزرگ از طلا و جواهرات سلطنتی و ثروت‌های دیگری که قبل از این به صورت ارز از کشور خارج شده بود، ‌مسلما مبلغی بیش از این به تاراج برده‌اند.



در اين فهرست بانك مركزي نام 178 نفر از مقامات دولتي گنجانده شده بود. جمع مبلغ حواله شده بالغ بر 13 ميليارد دلار ارز اعلام شد. اين افراد چون وضعيت انقلاب و امكان سقوط نظام شاهنشاهي را ديدند اقدام به خارج كردن اموال خود از كشور كردند. براساس جمع‌بندي برخي گزارش‌ها درباره همه دزدی‌ها و اموال به سرقت رفته توسط اين خاندان می‌توان این رقم را تا 100 میلیارد دلار هم برآورد کرد.



*تلاش برای استرداد اموال

 23 آبان 1358 يعني 10 روز پس از تسخير سفارت آمريكا در تهران توسط دانشجويان، كارتر رئيس‌جمهور وقت آمريكا با اعلام وضع فوق‌العاده در روابط ايران و آمريكا طي دستوري دارايي‌ها و اموال دولت، سازمان‌ها و شركت‌هاي وابسته به جمهوري اسلامي ايران در ايالات متحده و نزد بانك‌هاي آمريكايي خارج از اين كشور را مسدود كرد.



از 23 آبان 1358به اين سو هر ساله حكم انسداد دارايي‌هاي ايران روي ميز روساي‌جمهور آمريكا گذاشته مي‌شود و آنان حكم توقيف اموال ايران را امضا مي‌كنند. سرانجام ايران و آمريكا، در دي‌ماه 1359 در قالب توافقي كه به بيانيه الجزاير معروف شد، تعهداتي را پذيرفتند كه به موجب آن واشنگتن ملزم شد اموال بلوكه شده ايران را رفع‌توقيف كند اما آمريكا تنها به بخشي از تعهد خود عمل كرد.



بنا بر گزارش هيات تحقيق و تفحص مجلس شوراي اسلامي كه خرداد‌ماه منتشر شد موجودي و دارايي‌هاي ايران در ايالات متحده شامل اموال ديپلماتيك، وجوه نقدي، اموال نظامي و غيرنظامي بود. در جريان اجراي مفاد بيانيه الجزاير بر پايه برخي استدلال‌هاي حقوقي اختلافاتي ميان ايران و آمريكا بروز كرد كه 2 كشور براي حل اختلافات خود به ديوان داوري لاهه مراجعه كردند.



ديوان داوري ايران- ايالات متحده به عنوان يك راه‌حل براي پايان دادن به بحران به وجود آمده و همچنين موضوع ناشي از توقيف اموال ايران تاسيس شد كه تاكنون برخي از اين اختلافات حل‌نشده باقي مانده است.



به موجب بيانيه‌هاي الجزاير، آمريكا متعهد شد با اعاده «وضعيت مالي ايران» به قبل از 23 آبان‌ماه 1358 همه دارایي‌ها و اموال مسدود شده ايران كه پس از تسخير سفارت جاسوسي توقيف کرده را آزاد کند، اين اموال شامل وجوه نقدي، تجهيزات نظامي، اموال ديپلماتيك و اموال محمدرضا پهلوي شاه فراري ايران و خانواده‌اش بود. اما جمهوري اسلامي اظهار داشت ايالات متحده از تعهدات خود از بيانيه‌هاي الجزاير تخلف کرده و اموال ديپلماتيك و كنسولي ايران را در ايالات متحده در اختيار ايران قرار نداده است.



در سال 1373 طرف آمريكايي پيشنهاد مصالحه داد تا اموال را مسترد کند و اموال ديپلماتيك بازگردانده شود. بر اين اساس با آمريكا توافق شد تا موضوع خارج از ديوان بررسي شود اما معلوم شد آمريكا ساختمان‌هاي ايران را به كشورهايي چون روماني و ‌تركيه اجاره داده است.



مذاكرات ايران- آمريكا از اسفند 1375 در محل ديوان برگزار شد و در نهايت به نتيجه‌اي ختم نشد. با گذشت 33 سال از پیروزی انقلاب و طرح چند باره دعاوی در مجامع بین‌المللی برای استرداد اموال مسروقه ملت ایران که در اختیار خاندان پهلوی است، هرچند این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسیده است اما دعاوی حقوقی باید ادامه یابد و دستگاه دیپلماسی و دستگاه قضایی کشور تمام کوشش خود را در این زمینه به کار گیرند.



منبع:روزنامه وطن امروز



:: بازدید از این مطلب : 895
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
کتاب - کارنامه درسی حمیدرضا پهلوی، آخرین پسر رضاخان میرپنج، جزو اولین اسناد منتشر شده در کتاب «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» است. نمره 17 در درس ورزش بالاترین و نمره 2 در درس دیکته، پایین‌ترین نمرات او هستند.

مهر گزارش داد: بیست‌وپنجمین مجلد از مجموعه کتاب‌های «رجال عصر پهلوی» با عنوان «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» به همت مرکز بررسی اسناد تاریخی وارد بازار نشر شده است.

 

حمیدرضا پهلوی، آخرین فرزند رضا خان پهلوی در سال 1311 متولد شد و پس از سقوط حکومت پدرش، در سال 1320 به همراه او به موریس رفت. پس از به قدرت رسیدن برادرش محمدرضا پهلوی، به ایران بازگشت و تحصیل دوران ابتدایی را در ایران سپری کرد. کارنامه حمیدرضا جزو اولین اسناد کتاب «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» است که شاید دیدن آن و تاکید دکتر صدیق، وزیر فرهنگ آن دوران بر لزوم رسیدگی هر چه بیشتر به امور درسی وی خالی از لطف نباشد. نمره 17 در درس ورزش بالاترین و نمره 2 در درس دیکته، پایین‌ترین نمرات حمیدرضا هستند.

 

 

 

بعدها برای ادامه تحصیل به بیروت رفت، اما بر اساس گزارش‌های واصله، به جای تحصیل مشغول عیاشی و صرف هزینه‌های گزاف در امور غیراخلاقی بوده است. حمیدرضا پهلوی در طول زندگی‌اش، سه بار تجربه ازدواج رسمی و طلاق داشته و بار سوم به دلیل برقراری رابطه با زنی به نام «هما خامنه» مورد شماتت دربار قرار می‌گیرد و طبق اسناد منتشر شده در کتاب، محمدرضا پهلوی در یک سند تاکید می‌کند: «خانمی که عنوان همسری والاحضرت را دارد، شایستگی و لیاقت پیوستن به خاندان سلطنتی را ندارد... چنانچه در انجام متارکه و اجرای طلاق تاخیر و تعلل شود، امر به خروج والاحضرت از کاخ نیاوران و تخلیه آن‌جا خواهند فرمود و حقوقی هم که ماهیانه به والاحضرت مرحمت می‌شود، امر به قطع آن خواهند داد.»

ولخرجی‌ها، زد و بندهای مالی، قاچاق مواد مخدر به همراه خواهرش اشرف پهلوی و فساد اخلاقی حمیدرضا پهلوی به جایی رسید که مقرری او در سال 1328 قطع شد و پس از ختم شدن این غائله، با زنی به نام «ایران‌دخت حاج میرزا آقاسی» معروف به «فلور» رابطه برقرار می‌کند که سرانجام در حالی که باردار بوده، توسط حمیدرضا پهلوی به قتل می‌رسد.

 

تمام گزارش‌های ساواک درباره این افتضاح و جنایت، صراحتاً بیان شده و در بخشی از آن آمده است: «چندی قبل جراید ایران اطلاع دادند که زنی در خیابان بهار به نام ایران یا فلور آغاسی به قتل رسیده. ایران دو ماهه آبستن بوده و همه شواهد نشان می‌دهد که قتل برای جلوگیری از تولد فرزند انجام شده است، بنابراین قاتل ایران کسی بوده که از لحاظ منفعت و موقعیت اجتماعی خاص خود نمی‌خواسته از ایران صاحب فرزندی باشد... با تولد بچه خواه ناخواه پای فلور به خانواده سلطنتی باز می‌شد... به هر حال این‌که شاهزاده اخبار جراید را درباره قتل معشوقه‌ خویش می‌خواند، لبخندی می‌زند و نگاه رضایتمندانه‌ای به دست‌های خون‌آلود خود می‌اندازد. آری شاهپور حمیدرضا قاتل است و باید به جرم این قتل محاکمه و مجازات گردد.»

پس از بالا گرفتن آبروریزی‌های حمیدرضا پهلوی، امتیازات خاندان سطلنتی از او گرفته شده و از درباره اخراج می‌شود، اما همچنان به فساد مالی و اخلاقی خود ادامه می‌دهد و محمدرضا پهلوی مجبور می‌شود که برای حفظ آبرو، باز هم خرابکاری‌های برادر کوچکش را پنهان کند.

 

این ماجرا به شخص حمیدرضا ختم نمی‌شود و دردسرهایی که دو فرزند نامشروع او به نام‌های «نازک» و «بهزاد» در خارج از کشور ایجاد می‌کنند، به این مشکل حکومت پهلوی دامن می‌زنند. «پرویز خوانساری» سفیر ایران در آمریکا در یک گزارش، درباره وضعیت بهزاد پهلوی می‌گوید: «سه روز قبل والاحضرت اطلاع دادند چون از پیرونه گوروم‌ها راجی. جی (پیغمبر نوظهور هندی) شده‌اند، لذا برای دیدار این شخص به شهر هوستون ـ تگزاس ـ مسافرت خواهند کرد و اضافه فرمودند که موافقت جنابعالی را نیز دریافت داشته‌اند. پس از تماس که بلافاصله اینجانب به وسیله تلفن با جنابعالی گرفتم و دریافتم که این مسافرت به صلاح نیست، به والاحضرت توضیح دادم که از این سفر صرفنظر فرمایند. والاحضرت پس از آن اکنون مدت دو روز است که در خوابگاه دانشکده و محیط کالج نیستند و به طوری که دانشجویان ایرانی اظهار می‌دارند ممکن است والاحضرت به مسافرت مذکور اقدام کرده باشند.»

 

این‌ها آخرین گزارش‌های ساواک درباره حمیدرضا پهلوی و فرزندانش هستند. حمیدرضا پس از سقوط حکومت پهلوی از ایران خارج نشد و سرانجام پس از مدتی زندانی شدن به جرم خرید و فروش مواد مخدر، در سال 1371 در تهران فوت کرد.

 

کتاب «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» که اسناد و گزارش‌های ساواک را به ترتیب سال [1357 ـ 1322] را شامل شده، روایتی با جزییات از زندگی حمیدرضا پهلوی و نوع روابط او با افراد خانواده و مقامات دربار به مخاطب ارایه می‌کند و علاوه بر راهنمایی محققان برای آشنایی با شخصیت حمیدرضا پهلوی، منبعی مناسب برای ساخت فیلم مستند درباره آخرین پسر رضاخان پهلوی و یا تحلیل شخصیتی او در قالب کتاب خواهد بود.

پانویس‌های کتاب که برای معرفی شخصیت‌ها و وقایع حاشیه‌ای منتشر شده، ابهامات و گره‌های ذهنی احتمالی مخاطب را باز می‌کند و شاید تنها خواسته مغفول مانده مخاطب، کوچک بودن تصویر اصل اسناد باشد که احتمالاً برای مختصر کردن کتاب در ابعاد کوچک‌تر چاپ شده‌اند.

کتاب «حمیدرضا پهلوی به روایت اسناد ساواک» در قطع رقعی و 325 صفحه، با شمارگان 1500 نسخه و بهای 50هزار ریال، به همت مرکز بررسی اسناد تاریخی چاپ شده است.

 

 

ساکنان تهران برای تهیه این کتاب یا محصول فرهنگی دلخواه خود (مجلات، لوح فشرده موسیقی، بازی، فیلم و...)، کافی است با شماره 20- 88557016 سامانه اشتراک محصولات فرهنگی؛ «سام» تماس بگیرند و آن را در محل کار یا منزل _ بدون هزینه ارسال _ دریافت کنند. باقی هموطنان نیز با پرداخت هزینه پستی می توانند این کتاب ها را تلفنی سفارش بدهند.



:: بازدید از این مطلب : 946
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

جوان: در ابتدا رژيم سعي مي‌كرد فساد دربار را به دلايل فرهنگي مردم مخفي نگه دارد و همين امر موجب شد تا خاندان سلطنت خود را از مردم پنهان و كم‌كم رابطه باريك خود را با مردم قطع كنند و دربار به يك اشرافيت و طبقه‌اي تبديل شود كه هيچ چيز بين آنان و مردم را پيوند نزند. 

فساد دربار نه‌تنها در چهار ديواري كاخ‌هاي پهلوي نماند، بلكه در تمام اركان رژيم ريشه زد. نهادهاي رژيم هرچه به دربار نزديك‌تر بودند بيشتر به مظهر فساد تبديل مي‌شدند و كم‌كم از درون مي‌پوسيدند و ناگهان فرو مي‌ريختند. ممكن است در هر رژيمي فسادي رخ بدهد، اما آنچه منجر به بي‌اعتمادي مردم مي‌شود، دو موضوع است: 
 
۱- برخورد نكردن نظام و نهادهاي آن با فساد. 
۲- رخنه كردن فساد در بدنه و در رأس نظام كه در اين صورت فساد نهادينه خواهد شد. 
فساد در رژيم شاه به علت مبتلا شدن به هر دو موضوع، جزئي از ماهيت آن شده بود تا جايي كه فساد دربار كم‌كم از پرده برون افتاد و مردم مسلمان ايران را سخت به عكس‌العمل واداشت. 
بخش اعظم تظاهراتي كه از سال ۱۳۵۶ در ايران آغاز شد، متوجه فساد دربار بود. به گفته ژان لوروريه، روزنامه‌نگار فرانسوي: «اگر در كوچه و خيابان از ايرانيان بپرسيد چرا رژيم را مورد انتقاد و سرزنش قرار مي‌دهند و جواب آنها را جمع كنيد، فساد و انحطاط اخلاقي رژيم در رديف اول پاسخ آنها خواهد بود.» (۱) 
 
اگر شعارها، ديوار نوشته‌ها و پلاكاردهاي مردم ايران در دوره انقلاب تجزيه و تحليل شود، اين ادعا را ثابت مي‌كند كه فساد دربار پهلوي يكي از عوامل اعتراض آشتي‌ناپذير مردم ايران بود. بسياري از شعارهاي مردم، فساد رژيم و مظاهر فساد و عوامل آن را مورد اعتراض قرار مي‌دادند. در ادامه اين نوشتار و به عنوان نمونه، گذري برمنقولات نزديكان فرح پهلوي درباره مفاسد اخلاقي او خواهيم داشت: 
 
فرح پهلوي در يك خانواده بي‌بند و بار تربيت شده بود. پدرش يك استوار ارتش بود كه به علت سرطان درگذشت و او به‌زودي با مادرش راهي تهران شد. دايي فرح، محمدعلي قطبي سرپرستي هر دو را بر عهده گرفت. در اين خانواده هيچ‌يك از امور شرعي مراعات نمي‌شد. فرح در تهران در مدرسه ژاندارك تحت نظر راهبه‌هاي فرانسوي دبستان و دبيرستان را طي كرد. به گفته مادر فرح، فرح با پسردايي‌اش، رضا قطبي «در زير يك سقف زندگي مي‌كردند.» 
 
محمد‌علي قطبي تصميم گرفت فرزندش رضا را براي تحصيل به فرانسه بفرستد. فرح كه اينك دختر ۱۸ ساله‌اي شده بود، «اصرار ورزيد او را هم همراه با رضا به فرانسه» بفرستند و سرانجام دو جوان با يكديگر براي تحصيل به فرانسه رفتند. (۲) 
 
فرح در فرانسه با چهار دوست جديد به نام‌هاي ليلي اميرارجمند، كريم پاشا بهادري، فريدون جوادي و بژورن مايرولد آشنا شد. ليلي اميرارجمند بعدها در كاخ پهلوي به جرگه دربار پيوست و سپس همه‌كاره فرح در كانون پرورش فكري كودكان شد. ليلي اميرارجمند از مبتذل‌ترين زنان و مظهر فساد دربار بود. ملكه مادر در توصيف خانم اميرارجمند مي‌گويد: «اين خانم نمونه يك زن بي‌بندوبار و آزاد از هر نوع قيد و بند بود.‌.‌. گاهي اوقات ۱۰، ۱۵ و ۲۰ زن از كاركنان دربار و نديمه‌ها و خدمه و دوستانش را لخت لخت مادرزاد مي‌كرد و در استخر كاخ بدون هيچ پوششي شنا مي‌كردند.» (۳) يك مرتبه آقاي صاحب اختيار، سرپرست خدمه‌هاي كاخ به ليلي اعتراض كرد و گفت: «اين كار جلوي كارگران كاخ خوب نيست.» ليلي گفت: «بگذار نگاه كنند، براي سوي چشمشان خوب است.» (۴) 
 
ليلي اميرارجمند مي‌گفت: «اگر آدم‌ها در حضور هم معاشقه، مغازله و زناشويي كنند لذتش دوچندان مي‌شود و خودش هميشه مجالس چند نفره راه مي‌انداخت و گاهي كه مرد كم مي‌آوردند از همين خدمه دربار صدا مي‌كردند و مي‌بردند به داخل محفل خودشان.» (۵) شوهر ليلي اميرارجمند، حسينعلي اميرارجمند از او بي‌غيرت‌تر بود. «هر وقت مردي [ليلي] زنش را مي‌بوسيد، او مؤدبانه تشكر مي‌كرد.» (۶) 
 
مادر فرح نيز از فساد اين دوست شبانه‌روزي فرح تعجب مي‌كند و مي‌نويسد: «البته من از بي‌پروايي جنسي ليلي ناراضي بودم، به‌ويژه در مسافرت‌هاي نوشهر و كيش عادت داشت بدون هيچ پوششي وارد دريا شود و برايش اهميتي نداشت كه ده‌ها نفر نگهبان و گاردي‌ها دارند او را تماشا مي‌كنند.» (۷) 
 
خوشبختانه خانم اميرارجمند در همان دوران تحصيل در فرانسه «تغيير دين داده و به كاتوليك گرويده بود.» (۸) ليلي اميرارجمند با اين همه فساد، شب و روز در كنار فرح بود. هرگاه در تهران بودند، در كاخ بود و هرگاه مسافرت مي‌رفتند ملتزم ركاب بود. اميرارجمند چنان به فرح علاقه نشان مي‌داد كه «سعي مي‌كرد حتي در طرز لباس پوشيدن و آرايش شبيه فرح باشد.»(۹) و فرح نيز سعي مي‌كرد در بي‌بندوباري شبيه اميرارجمند باشد. به گفته محافظ شاه «اين خانم از دوستان ملكه، فرح ديبا بود و خيلي از كارهاي آنها مثل هم بود. مثلاً در وقاحت و بي‌شرمي كاملاً شبيه هم بودند. از اينكه جلوي مردم لخت قدم بزنند، لذت مي‌بردند. البته گاهي فرح در اثر فشار مادرش كمي رعايت مي‌كرد.» (۱۰) البته ليلي ديگري نيز به نام «ليلي دفتري» دختر سرتيپ دفتري كه در وقاحت دست كمي از اميرارجمند نداشت، جزو حلقه دوستان فرح بود. اين دو نفر نيز «وقتي در نوشهر همراه فرح بودند با وضع قبيحي روي ماسه‌ها مي‌خوابيدند و در مقابل سربازان گارد حركات شنيعي مي‌كردند. خود فرح هم دست كمي از آنها نداشت و حتي به يك عكاس اجازه داده بودند كه. . .» (۱۱) 
 
يكي ديگر از دوستان پاريسي فرح «كريم پاشا بهادري» بود. فرح «از اوايل ورود به پاريس با او آشنا شده بود و بيشتر اوقات خود را با هم سپري مي‌كردند.» كريم از فرح خواستگاري كرد و با اينكه رضا قطبي پسردايي فرح مخالفت كرد، اين خواستگاري موافقت شد و بدون اجازه خانواده «در يك جشن كوچك با حضور دوستان و تني چند از دانشجويان ايراني مقيم پاريس رسماً نامزدي خود را اعلام كردند.» (۱۲) 
 
به محض خواستگاري شاه، فرح نسبت به اين نامزد بي‌وفايي كرد و او را در خماري گذاشت، ولي بي‌وفايي فرح طولي نكشيد و هنگامي كه ملكه ايران شد، اين دوست قديمي را به كاخ آورد و محفل انس سابق را با ساير دوستان راه‌اندازي كرد. به گفته ملكه مادر «اين دختر (فرح) آن‌قدر وقيح بود كه كريم پاشا بهادري را آورده بود كنار دست محمدرضا به عنوان رئيس دفتر ملكه.» 
 
معروف‌ترين فساد جنسي فرح، كشف رابطه او با فريدون جوادي بود. «فريدون جوادي از قديمي‌ترين دوستان ايام تحصيل فرح در پاريس و در واقع اولين دوست او در فرانسه بود.» (۱۳) به دنبال فرح، جوادي نيز به دربار راه يافت. جوادي دوست سفر و حضر فرح بود. در مسافرتي كه فرح و دوستانش به خجير در منطقه جاجرود رفته بودند، فرح با جوادي مشغول معاشقه بود كه يكي از سربازان گارد آنها را ديد. سرباز چون جرئت اعتراض به فرح را نداشت، (۱۴) به فريدون جوادي اعتراض مي‌كند. اين سرباز از لرهاي خرم‌آباد بود و چون متعصب بود، نزد فرمانده‌اش سرهنگ بيگلري رفت و گفت: «ما خيال مي‌كرديم كه از يك زن عفيفه نگهباني مي‌كنيم و نمي‌دانستيم كه اين‌طور مسائل هم در ميان است.» سرانجام سرباز را با تهديد و تحبيب و خريدن يك مغازه مرخص كردند. (۱۵) رابطه فرح و جوادي در يك دربار فاسد، امر غيرمنتظره‌اي جلوه نمي‌كرد و تنها در موقع بروز رقابت‌ها و حسادت‌ها تجلي مي‌كرد. فرح نه‌تنها از فاش شدن اين ماجرا واهمه‌اي نداشت، بلكه دستور داد تا اتاق يكي از مأموران گارد را در اختيار جوادي قرار دهند تا نزديك او باشد. (۱۶) ملكه مادر در اين باره معتقد است فرح «عمداً و عالماً كاري مي‌كرد كه به محمدرضا لطمه بخورد.» ملكه مادر در عكس‌العمل به اين ماجراي عشقي مي‌نويسد: «خب چه كار مي‌توانستم بكنم؟ اگر مي‌خواستم به محمدرضا بگويم درست نبود و پسرم ناراحت مي‌شد. اين بود كه خودم فرح را خواستم كه به او نهيب زدم و زنيكه گدازاده خجالت نمي‌كشي اين قبيل كارها را جلوي چشم كاركنان دربار انجام مي‌دهي؟» البته ملكه پهلوي درباره غيرت محمدرضا گزافه‌گويي مي‌كند. چطور ممكن است شاهي كه خود مظهر فساد است و خواهر و مادرش در پيش چشمش به هرزگي مي‌پرداختند از رابطه همسرش ناراحت شود؟ شايد پاسخ فرح به ملكه تأييدي بر استنباط ما باشد. فرح گفت: «درست گفته‌اند، شاه مي‌بخشد؛ شيخ علي‌خان نمي‌بخشد! خود محمدرضا مرا آزاد گذاشته، آن وقت به تو حساب پس بدهم؟ من آزاد هستم و اختيار پايين‌تنه‌ام را دارم!»(۱۷) اختيار پايين‌تنه ظاهراً از اعتقادات راسخ فرح بوده است. يك بار ديگر كه فرح به خاطر خوابيدن با فريدون جوادي در يك اتاق، در بيمارستان قاهره مورد اعتراض احمدعلي انصاري قرار گرفت، همين پاسخ را داد كه همه «اختيار پايين‌تنه خودشان را دارند.» (۱۸) 
 
ماجراي عشقي ديگر فرح با بژورن مايرولد است. فرح يك شب در كافه محله لاتن با وي كه يك دانشجوي نروژي بود، آشنا شد و «اين آشنايي يك عشق آتشين بين آنها ايجاد كرد. در ابتدا، كار آنها لاس زدن‌هاي پاك! بود، ولي ديري نپاييد كه اين لاس زدن‌ها تبديل به بوسه‌هاي بسيار عاشقانه شد.» اين رابطه همچنان برقرار بود تا اينكه فرح چند وقت بعد ناپديد شد. پس از آن بژورن از روزنامه‌ها فهميد كه فرح نامزد شاه ايران شده است. فرح هنگام بازگشت به فرانسه او را خواست و موضوع را به اطلاع وي رساند. فرح به وي گفت: «بژورن من همان هستم كه بودم، براي تو ملكه يا علياحضرت نيستم، فقط و فقط فرح هستم. به من وعده بده كه دوستي ما در قلب ما هر طوري كه شده است، باقي بماند.» (۱۹) 
 
فرح گاهي اوقات رعايت شأن و جايگاه ملكه را نمي‌كرد و با هر بي‌سر و پايي طرح مراوده مي‌ريخت. از جمله با مربي اسكي‌اش كه يك نجار سوئيسي بود، در حال معاشقه ديده شد. (۲۰) 
رفتار جلف فرح در كاخ يك مرتبه شاه را نيز به خشم آورد. او در پاسخ به فرح كه از شاه مي‌خواست استراحت بيشتري بكند با لحني پرخا‌ش‌كنان گفت: «تنها يك راه براي استراحت كردن من وجود دارد و آن هم اين است كه از دعوت كردن اين بچه خوشگل‌ها كه دور و برتان مي‌گردند، دست برداريد. وقتي اينجور آدم‌ها دور و برم را گرفته‌اند چطور انتظار داريد كه استراحت كنم؟»(۲۱) 
 
درباريان شاه چنان در فساد غوطه‌ور بودند كه گاه دست به اعمالي جنون‌آميز مي‌زدند. در فرهنگ مذهبي مردم ايران، هم‌آغوشي مرد و زن نامحرم يا با هم رقصيدن آنها ديگر حيثيتي براي آن خانواده باقي نمي‌گذاشت. حتي فريده ديبا در مهماني كاخ سفيد از اينكه مردان و زنان يكديگر را در حضور هم مي‌بوسند و خيلي صميمانه با زنان يكديگر در حضور هم مي‌رقصند، سخت تعجب مي‌كرد، ولي هنوز غرق در تعجب بود كه «كندي هم چند دور با فرح رقصيد و محمدرضا هم درحالي كه دست‌هايش را دور كمر ژاكلين حلقه كرده بود با او رقصيد.» (۲۲) چند سال بعد در آستانه انقلاب، همين موضوع تكرار شد. فرح با كارتر در شب ژانويه (۱۱ دي‌ماه ۱۳۵۶) در كاخ نياوران رقصيد و همين مسئله يكي از شعارهاي مردم ايران در تظاهرات روزانه آنها شد. 
 
پي‌نوشت‌ها: 
(۱) ژان‌لو روريه يا ژان لوروريه و احمد فاروقي، ايران بر ضد شاه، ترجمه مهدي نراقي، تهران، انتشارات اميركبير، ۱۳۵۸، ص ۱۰۳. 
(۲) خاطرات فريده ديبا، دخترم فرح صص ۲۰ـ۲۹. 
(۳) خاطرات تاج‌الملوك، ص ۴۵۸. 
(۴) همان، ص ۴۵۹. 
(۵) همان، ص ۴۶۵. 
(۶)‌همان، ص ۴۶۰. 
(۷) فريده ديبا، پيشين، ص ۱۷۱. 
(۸) همان، ص ۳۱. 
(۹) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۴۷. 
(۱۰) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۵۴. 
(۱۱) همان، ص ۲۲۰. 
(۱۲) فريده ديبا، پيشين، ص ۳۲. 
(۱۳) فريده ديبا، پيشين، ص ۴۶۱. 
(۱۴) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۹۷. 
(۱۵) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۱۶۷. 
(۱۶) علي شهبازي، پيشين، ۲۶۵. 
(۱۷) تاج‌الملوك، پيشين، ص ۴۶۵. 
(۱۸) احمدعلي انصاري، پيشين، ص ۱۶۷. 
(۱۹) آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شماره ۶۳۰، ص ۵۷ به نقل از: مجله السيي پري فرانسوي با استفاده از مصاحبه و نقل قول از بژورن. 
(۲۰) علي شهبازي، پيشين، ص ۲۰۶. 
(۲۱) اسدالله علم، پيشين، ص ۶۲۹. 

(۲۲) فريده ديبا، پيشين، ص ۱۷۳.



:: بازدید از این مطلب : 1193
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
حزب به گروهی گفته می شود که دارای منافع مشترکی به لحاظ اقتصادی،اجتماعی،وسیاسی هستند، و در چارچوب قوانین کشور و گاهی از راههای غیر قانونی، یا برخورداری از یک سازمان و برنامه ی منسجم برای رسیدن به قدرت تلاش می کنند
در ایران از همان بدو شکل گیری احزاب، حتی در مورد احزاب منسجمی چون حزب توده به علل مختلفی چون ضعف روحیه حمع گرایی، قدرت طلبی رهبران، دخالت حاکمیت و از همه مهم تر وابستگی تمام و کمال برخی احزاب ایرانی به دول بیگانه شاهد عدم اعتماد مردم و ناکارآمدی احزاب در این سامان بوده ایم. در این بین، یکی از احزاب اپوزسیون ایرانی حزب مشروطه ایران است. این حزب تشکیل حکومتی مشروطه را در ایرانبه عنوان هدف خود برگزیده است. اما این حزب نیز با گذشت زمان همانند دیگر احزاب ایرانی دچار اختلاف های داخلی شد و چنان راه افول را در پیش گرفت که امروز تنها نامی از آن باقی نمانده است. در مورد حزب مشروطه ایران دخالت های بازماندگان پهلوی دوم و بویژه رضا پهلوی و فرح عامل اصلی در افول و چندپارگی های اخیر بوده است. لذا با عنایت به حاشیه های تمام ناشدنی بوجود آمده برای این حزب در چند سال اخیر، نوشتار حاضر قصد دارد تا به گونه ای مستند به واکاوی علل این اختلاف ها بپردازد.
 
 
سابقه مشروطه خواهی در میان رجال ایرانی
مشروطه در نيمه دوم سده نوزدهم از راه عثمانی به واژگان فارسی راه يافت و ترك‌ها آنرا از ‏واژه "شارتر" فرانسه يا "كارتا" و كارتولای لاتين ساختند كه در آغاز به معنی لوحی بود كه فرمان‌ها را ‏روی آن می‌نوشتند که بعدها به قانون اطلاق گرديد.در چهارچوب همین نگرش عصر مشروطه بود که بخشی از سلطنت طلبان لیبرال که دل در اندیشه های دموکراسی خواهانه دانشتند برای محدود کردن و قانونی نشان دادن سایه خداگونه شاهنشاه بر سر ملت و کشور بارها از ایده سلطنت مشروطه دفاع کردند.
 
     در این نگرش  مشروطه خواه به مفهوم آن کسی است که به جای حکومت خودکامه یا استبدادی که سلطان را فعال مایشاء در سرنوشت ملت و صاحب بلامنازع جان و مال و شرف آنها می داند، خواستار حکومت مشروطه یا حکومت مبتنی بر قانون غیر دینی است. مشروطه خواه ضد مستبد یا طرفدار حکومت خود کامه است و شاید بتوان گفت معادل مشروطه خواه در انگلیسیParliamentarianاست .
 
در این بین، برخی از نخبگان درباری تحصیل کرده در فرانسه و آمریکا بیش از دیگران بر این برداشت خود از سلطنت اصرار می ورزیدند. در حکومت 37 ساله پهلوی دوم گرچه که این طیف در میان رجال حکومتی در اقلیت قرار داشتند، اما در پاره ای از موارد محمد رضا پهلوی برای کاهش فشار های داخلی و نشان دادن روحیات به ظاهر دموکراسی خواهانه خود در عرصه بین الملل در پاره ای از موارد به برخی از این نخبگان میدان داد. با تشدید امواج انقلابی در پاییز 1357 محمد رضا پهلوی برای آرام کردن اوضاع و حفظ سلطنت میدان بیشتری به طیف داد.
 
شاید به همین علت بود که محمد رضا در آخرین روزهای حضور خود در کشور به بخشی از جریان ملی مذهبی که معتقد به سلطنت مشروطه و دوری از تحرکات انقلابی به سبک آیت الله خمینی بودند پست های کلیدی را پیشنهاد کرد.نمونه بارز این افراد آخرین نخست وزیر او شاپور بختیار (دبیرکلحزبایران،عضوجبههملیایران،ازبنیان‌گذاراننهضتمقاومتملیپسازکودتای ۲۸ مرداد۱۳۳۲) بود.
 
 
چرا حزب مشروطه ایران تشکیل شد؟
فروپاشی غیرقابل باور شالوده رژیم پهلوی به دست پیرمردی هشتاد و چند ساله جریان سلطنت طلب را در شوک و انفعال فرو برد. در این بین برخی از نظریه پردازان جریان مشروطه خواه چون داریوش همایون پس از مرگ محمد رضا پهلوی ضمن پذیرش ضعف های ساختاری حکومت محمد رضا و نقش غیرقابل انکار دربار و اطرافیان چاپلوس شاه در فروپاشی سلطنت با تجدید نظر در برداشت های حداقلی خود از مشروطه؛ضمن نزدیک شدن به نگاه متداول غربی از مشروطه، نقشی صرفاً وحدت بخش و محدود برای شاه در ساختار حکومت در نظر گرفتند. در این فضا بود که داریوش همایون در سال 1373 حزب مشروطه ایران را تاسیس کرد.
 
 
چگونه پهلوی ها حزب مشروطه ایران را به نابودی کشاندند
 از همان بدو شکل گیری، حزب به محل نزاع میان تبدیل شد. طیف اکثریت به رهبری داریوش همایون، مهرداد احسانی‌پور، دکتر بابک بهزادی، بهرام رحیمی و مهدی موبدی ضمن انتقاد از دربار و رضا پهلوی بر نگرش های حداکثری خود از مشروطه خواهی اصرار می ورزیدند. اما در سوی دیگر حزب فواد پاشایی با حمایت مالی و رسانه ای فرح پهلوی و رضا پهلوی با رد انتقادهای طیف اکثریت بر چهارچوب های مد نظر خود اصرار می ورزیدند.باید پذیرفت که داریوش همایون برای اعضای حزب مشروطه ایران تنها حکم یک لیدر سیاسی را نداشت، بلکه اندیشه های همایون آنچنان در دل ایشان رسوخ کرده بود که از او به عنوان یک الهه یاد می کردند.
 
داریوش همایون برای اعضای حزب مشروطه ایران تنها حکم یک لیدر سیاسی را نداشت، بلکه اندیشه های همایون آنچنان در دل ایشان رسوخ کرده بود که از او به عنوان یک الهه یاد می کردند.
 
مهرداد احسانی پور در مقاله ای با عنوان «حزبی که با دو منشور زاده شد!» بخشی از تفکرات و نگرش داریوش همایون نسبت به مسئله پادشاهی و موضوع سلطنت طلبی را یادآور می شود، این مقاله پس از استعفای او در نشریه «تلاش» منتشر شد و نشان دهنده ورود جریان محض سلطنت طلب به حزب و اعمال نظرات آنان در حزب مشروطه ایران دارد.
 
داریوش همایون می گوید: "«باید اعتراف بکنیم که کار ما هنوز خیلی زحمت دارد. این بند ناف شیفتگی به یک شاه را باید برید. ما طرفدار پادشاهی هستیم بحث هم ندارد خیلی هم به صراحت نوشته‌ایم و هیچ‌کس هم به این صراحت ننوشته است. نام پادشاه آینده ایران را هم که ما دوست داریم آوردیم که دیگر جای هیچ خواستنی نمی‌ماند. دیگر این تظاهرات این دست بوسیدن و به خدا رسانیدن و تعریف‌ها و تملق‌ها را باید کنار گذاشت.
 
این خوب نیست، بلکه خطرناک است. هیچ فردی نیست که بتواند در مقابل این ژست‌ها مقاومت کند. هر کسی خودش را گم می‌کند و از بقیه بالاتر می‌گیرد. باز یک عده مگس دور شیرینی را دور خود جمع می‌کند. این فکر را نکنید که یک نفر دموکرات و آزادمنش است.
 
نه، فضا به سرعت او را عوض می‌کند. بارها در تاریخ ایران این اتفاق افتاده است. باید شاه پرستی را جدا کنیم. ترسی هم نداشته باشیم. در طول این سی سال طرفداران سنتی پادشاهی هر کاری از دست‌شان بر می‌آمده برای پائین آوردن ایران به حد یک مقام کرده‌اند. خوشبختانه خود شاهزاده می‌داند که از طریق آنها به هیچ جا نخواهد رسید. در نتیجه به آن‌ها توجه نمی‌کند و آن‌ها نمی‌توانند تا ابد کاسه داغ‌تر از آش بشوند و به این نتیجه می‌رسند که باید کوتاه بیایند. اما این مسئله آن‌هاست. ما که در گذشته رفتارمان بهتر بود در این چند ماه گذشته ناگهان رگ شاه‌پرستی‌مان بالا زده است. باید از خودمان شروع کنیم تا بعد به بقیه برسیم. در عین اینکه به اعتقادات‌مان پایبندیم و عوض نشده‌ایم و برای پادشاهی مبارزه می‌کنیم باید برگردیم به آن سنت مشروطه‌خواهی!(مشروطه نوین.... ص 333)
 
ایرانی‌ها سلطنت‌طلب نیستند؛ اگر چنین خیال می‌کنید اشتباه می‌کنید. پادشاهی مشروطه لیبرال دموکرات را قبول می‌کنند، ممکن است قبول کنند ـ نمی‌دانم ـ ولی امکان دارد قبول کنند! اما سلطنت‌طلب را قبول نمی‌کنند،این است که ببینید در آنجا چه می‌گذرد و آینده کجاست. (مشروطه نوین.... ص 222) در هر صورت اولویت منشور نگارش یافته توسط همایون، هر چه باشد، «بازگرداندن نظام پادشاهی» نیست!".
 
اما همان گونه که پیشتر بدان اشاره شد با مرگ داریوش همایون ایدئولوژی و جهان بینی حزب مشروطهایران دستخوش تغییرات شگرفی شد. با برجسته شدن نقش فواد پاشایی و دخالت های فرزندان محمد رضا پهلوی در حزب مشروطه اعضای سازمان یکی پس از دیگری از مقام و سمت خود استعفا داده و راه خود را از حزب جدا کردند.
 
 
از آنجا که حزب مشروطه ایران ایدئولوژی و برنامه ریزی منحصر به فردی برای آینده فعالیت های خود داشت کمتر کسی فکر می کرد که مرگ داریوش همایون پایانی باشد بر عمر کوتاه 18 ساله حزب مشروطه از زمان تاسیس خود یعنی سال 1373 شمسی؛ اما جدایی عناصر بانفوذ این حزب یعنی مهدی موبدی،مهرداد احسانی پور وبهرام رحیمی این واقعیت را بر همگان روشن ساخت که حتی اپوزسیونی که دارای برنامه مدون و تعریف شده باشد بازهم با مشکلات بسیاری مواجه خواهند شد چراکه دخالت دادن آراء و نظرات شخصی در عناصر اپوزسیون با وجود آنکه بر طبل دموکراسی و آراء جمعی می کوبند هنوز موجود و ملموس است. در این بین رضا پهلوی و فرح با حمایت تمام قد از فواد پاشایی کار را به جایی می رسد که طیف اکثریت که بیشترین تلاش ها را برای تشکل حزب انجام داده بود پس از تبدیل شدن به طیف اقلیت سرانجام از حزب جدا می شوند.
 
دخالت دادن آراء و نظرات شخصی در حزب مشروطه تا به حدی بود که تنها چند هفته مانده به برگزاری کنگره نهم این حزب، مهدی موبدی [به عنوان اولین فردی که از حزب استعفا داد] برای برگزاری این کنگره که بالاترین ارگان تصمیم‌گیری در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) بود تحمل نیاورد و استعفا خود را به همراه چند تن دیگر به فواد پاشایی تسلیم کرد. موبدی و دیگر اعضای جدا شده از حزب در بخش هایی از این نامه برخی از حقایق را به گونه ای آشکار افشا می کند. به طور مثال نگارندگان در جایی از نامه اینگونه اعتراض خود را به رویکردهای انحصارطلبانه رضا پهلوی و طیف اقلیت نشان می دهند:
 
"هشدارهای داریوش همایون در مورد بدنهحزب و بودن آنها در عوالم پنجاه شصت سال گذشته، شوربختانه حقیقت خود را به اثبات رساند.پس از مرگ داریوش همایون تاخت و تاز به «دفتر پژوهش» و پشت کردن به منشور و مواضع حزبآغاز گشت.در اولین تهیه‌هابحث‌های سیاسی راجع به مواضع حزب و شاهزاده از دستور کار این دفتر حذف گردیدتا چرخش سیاسی دلخواه جریان سلطنت‌طلب در حزب با آسودگی بیشتری انجام پذیرد.حزب مشروطه ایران بعد از دو دهه فعالیتنخواست و نتوانست با تغییری بنیادی در اندیشه، خود را از یک حزب نوستالژیک، با اولویت «پادشاهی همه چیز است» به حزبی لیبرال دموکرات فرا برویاند. خیال بستن به رهبری کاریزماتیک رضا پهلوی و ناتوانی در بیرون آمدن از "صغارت" این حزب را از درک منشور لیبرال دمکرات خود ناتوان ساخت".
 
در جای دیگری از این نامه اسنعفاء که به واقع می توان از آن به عنوان اعتراض تمام قد به رویکردهای انحصارطلبانه و دخالت های رضا پهلوی یاد کرد می خوانیم:
 
"سر سپردن به پویه قدرت، به موازات بالا‌گرفتن تلاش‌ برای رهبرسازی‌های بدون پشتوانه و بی‌ربط به مردم ایران و برگزیدن استراتژی نادرست و خطرناک شاهزاده بعنوان راه حزب،چیزی نیست جز همان نگاه و منشور سلطنت‌طلبی که از همان آغاز تشکیل حزب تاکنون منتظر فرصت مناسب مانده بود.سنجاق کردن سرنوشت حزب به شاهزاده، حاصل عدم استقلال حزبی، "صغارت سیاسی" و بی‌ربط بودن از مبارزات مردم ایران است.
 
باید اعتراف کرد که دگردیسی حزب مشروطه پس از مرگ داریوش همایون تنها با اسم رضا پهلوی آغاز می شود، آنجا که کاریزماتیک [الهی جلوه دادن یک شخص] نمودن شخص او و تلاش برای بازگرداندن حکومت پادشاهی بر آینده ایران [حکومتی که اصلا وجود ندارد!] مورد توجه است؛ بی شک دستور کار قرار دادن این خط مشی آن هم قبل از برگزاری کنگره و تصمیم گیری بر آینده سیاسی حزب نشان از دخالت دست های دیگر در حزب مشروطه ایران و همچنین عدم استقلال سیاسی این حزب به ظاهر دارای ایدئولوژی و برنامه است.موبدی براین باور است که:
 
"عدم استقلال سیاسی حزب مشروطه ایران با طرز نگاه آن به شورای ملی ایرانیان قابل استدلال است، پروژه شورای ملی ایرانیان در خارج از کشور در حقیقت همان پروژه دولت در تبعید است، به عبارت دیگر با حمایت سازمان غربی که به ظاهر خواهان برقراری دموکراسی در ایران هستند[اما در باطن زیر رده سازمان های جاسوسی غرب هستند]،اشخاص و عناصری که در طول سی و اندی سال در خارج از کشور علیه نظام ایران فعالیت سیاسی و مخرب داشته اند گرد هم جمع شوند و از میان خود رهبری برگزینند، بی شک چنین رهبری با در نظر گرفتن قدرت سیاسی و حمایت سازمانهای غربی، دربردارنده تمامی آراء و نظرات نخواهد بود چرا که برگزیده تمام اعضا نبوده و نخواهد بود؛با وجود برگزاری کنفرانس های پیاپی ضدانقلاب که به عنوان مثال می توان به «کنفرانس هتل همپتون» اشاره داشت هنوز این جمعات بیکار نتوانسته اند یک یا چندین شخص را برای رهبر شدن انتتخاب کند!
 
بعدها اعضای جدا شده از حزب مشروطه ایران با حضور در نشریه «تلاش» شروع به نگارش مقالات با لحنی تند علیه رضا پهلوی و طرفداران سلطنت طلب نمودند،ضدیت آنان با پهلوی ها و ناراحتی شان از حزب مشروطه که پس از مرگ داریوش همایون اندیشه های مطلق پادشاهی را بر خود گرفته بود اینچنین  در قلم مهرداد احسانی پور بازتاب می یابد:
 
"ما نمی‌توانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حمله‌ای بی‌طرف نخواهیم ماند ... [در پی اظهار نظر رضا پهلوی با رسانه های غربی و به خصوص اسرائیلی]
 
توضیح شاهزاده رضا پهلوی از نشست های موسوم به لندن و پاریس در سال های پیش و حضور آشکار و پنهان ایشان در این جلسات چیست؟ پاسخ شاهزاده نسبت به نشست و برخاست و همگامی با حزب دمکرات کردستان ایران که سودانیزه کردن ایران را الگو و نمونه ی خود قرار داده است چه می تواند باشد؟
 
پرسش ما از شاهزاده به حضور وی در کنگره ها و نشست ها و تشکیلاتی که به قصد و نیت جمع کردن ایرانیان زیر یک چتر جهت ایجاد آلترناتیوتحت عناوینی چون شورای رهبری، دولت در تبعید و عناوین دهن پرکن دیگری از این دست بر می گردد. امروزه همه می داند که آلترناتیو سازی در خارج فقط می تواند در خدمت نیروهای بیگانه قرار گرفته و ابزاری در خدمت تجزیه کشور و تضعیف جنبش مدنی و سبز ایران باشد.آیا درک این امر مهم و حیاتی خارج از توان و ظرفیت ذهنی شاهزاده است؟
 
و یا اینکه رسیدن به قدرت به هر وسیله چنان روح و روان وی را تسخیر کرده است که نمی داند با حضور و حمایت خود از چنین پروژه هایی از پیش ورشکسته عملاً گام در نابودی اعتبار خود برداشته و دانسته و نداسته آب به آسیاب رژیم اسلامی می ریزد".
 
گفتنی است «مهدی موبدی» اولین عضو جدا شده از حزب مشروطه ایران در نخستین گام خود «بنیاد داریوش همایون» را تاسیس نمود تا به بیان اندیشه های ناب (به گفته مهدی موبدی) داریوش همایون بپردازد و ایدئولوژی وی را که در حزب مشروطه ایران دستخوش تحریف از سوی سلطنت طلبان شده بود را بازنشر کند!
 
همچنان که گفته شد «مهرداد احسانی پور» نیز به نشریه تلاش نقل مکان کرد،گفتنی است این نشریه اندیشه های حزب چپ را (کمونیست ها و ...) دنبال می کند،هنوز معلوم نیست چرا مهرداد احسانی پور با وجود چنین سیاستی از سوی نشریه تلاش در این رسانه قلم می زند!!؟
 
 
منبع:ما هستیم


:: بازدید از این مطلب : 1076
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
41 سال پیش در چنین روزی، بحرین استقلال خود را از ایران، در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و شگفت انگیزترین موضوع اینکه، ایران پهلوی اولین کشوری بود که آن را به سادگی به رسمیت شناخت!
به گزارش بولتن نیوز به نقل از ماهستیم: امروز مصادف است با سالروز جدایی بحرین از ایران، این رویداد تلخ تاریخی در بسیاری از سایت و وبلاگ ها یادآوری شده که از جمله آن سایت بالاترین می باشد، کاربران بالاترین که در ضدیت آنها با نظام و دین اسلام جای هیچ شک وشبهه ای نیست در لینک هایی بسیاری این رویداد شرم آور را به عموم مردم تسلیت گفتند و خطاب به پهلوی ها نوشتند که "ملت ایران هیچگاه ناجوانمردی محمدرضا را از یاد نخواهد برد".علاوه بر بالاترین در دیگر شبکه های اجتماعی نیر آزادگی،فرند فید و تویتر نیز لینک های با محتوای مشابه در حال ارسال است!.
در همین رابطه دو لینک از کاربران سایت بالاترین ارسال شده است که می توانید در ادامه آن را مطالعه کنید:
 

 
**رشوه ای که شاه برای جدایی ایران از بحرین طلب کرد
محمد قائد درباره قضیه جدایی بحرین از ایران نکات جالب توجهی را مطرح میکند [۱]. وی در این زمینه می گوید: «در گير و دار بحث بر سر استقلال بحرین و معاوضۀ آن با سه جزیره در خليج فارس، شاه به علم مأموریت می دهد از سفير انگليس بخواهد برای وامی حدود "صد ميليون ليره" و با بهره‌ی کم از کویت مداخله کند. علم به سفير هشدار می دهد که "جز شاه و من کسی از قضيه‌ی وام از کویت خبر ندارد و این ارقام در هيچ یک از آمارهای رسمی وام‌های کشور مندرج نخواهد شد"
محمد قائد درباه این اقدام محمدرضا پهلوی می گوید: «نام این کار شاه چیزی جز تقاضای رشوه نیست. همه آن طعن و لعن ها درباره رشوه گیری حکومت قاجار از شرکت ها و دولت های خارجی انگار باد هوا بود و گربه سرانجام روی چهار دست و پا فرود می آید.»
تصمیم بی‌مقدمه و ناگهانی شاه بر اتمام حاکمیت ایران بر بحرین بدون مراجعه به آرای عمومی همه‌ی ایرانیان (از جمله اهالی بحرین) و بدون کسب مشورت از قوای مقننه و قضاییه و حتی وزارت امور خارجه و با تقاضای دریافت چنین رشوه هایی، انجام شد.
در چنین شرایطی چگونه می توان از جدایی بحرین از ایران، به عنوان یک خیانت یاد نکرد؟

**14 آگوست، جدایی بحرین و تبریک دولت شاهنشاهی!
41 سال پیش در چنین روزی، بحرین استقلال خود را از ایران، در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و شگفت انگیزترین موضوع اینکه، ایران پهلوی اولین کشوری بود که آن را به سادگی به رسمیت شناخت!

قبل از جدایی بحرین از ایران، در طی تلاش های دولت انگلستان برای جدایی بحرين از ايران، (Sir Dennis Wright)، سفیر اسبق انگلستان در ایران طی گزارش تلگرافی شماره‌ی 592، در تاریخ دوم آپریل 1968، خود به دولت متبوع‌اش تصریح کرده بود که شاه، تمایلی به استفاده از نیروی نظامی برای «اشغال بحرین» ندارد، ولی به ملاحظه‌ی افکار عمومی مردم ایران نمی‌تواند از «ادعای مالکیت بحرین» بدون دست‌یابی به امتیاز دیگری دست بردارد.
سرانجام، تحت فشار انگلیس، شاه در سفری به هند در چهاردهم دی 1347/ ژانویه‌ 1969 در دهلی‌نو اعلام کرد که دولت شاهنشاهی نمی‌خواهد با «اعمال زور» بحرین را تصاحب کند، بلکه حاکمیت بحرین را به دلخواه اکثریت مردم در یک همه‌پرسی آزاد زیر نظر سازمان ملل متحد وامی‌گذارد تا اگر اکثریت مردم بحرین علاقه به ملحق ‌شدن به ایران داشتند، بحرین در حاکمیت ایران بماند و اگر خواستند از ایران تجزیه شوند، کشوری مستقل گردند. [1]
در همین رابطه امیرخسرو افشار قاسملو، نماینده ویژه ایران در مذاکرات جدایی بحرین میگوید که شاه به ایشان گفته بود که چون بحرین فقیر است و نفت ندارد، برای ایران اهمیتی ندارد اما وقتی افشار درباره افکار عمومی و ننگ تاریخی جدایی بحرین از ایران به شاه یادآور می شود، شاه به فکر فرو می رود و وقتی که افشار پیشنهاد می کند که این مساله را به گردن سازمان ملل بیندازیم، گل از روی شاه می شکفد و انگار که راهی برای خروج از این بن بست پیدا کرده باشد، موکدا خواستار این می شود که جدایی بحرین از ایران از طریق سازمان ملل انجام شود. [2]
لذا محمد رضا پهلوی در اقدامی از پیش تعیین شده اعلام کرد که نظر نمایندگان سازمان ملل را در صورتی که با تایید شورای امنیت سازمان ملل همراه باشد خواهد پذیرفت. بریتانیا نیز از پیشنهاد استقبال کرده و «اوتانت» دبیرکل سازمان ملل هیئتی را به ریاست «ویتوریا گیچاردی» را مأمور انجام این کار کرد. هیئت سازمان ملل بدون درنظر گرفتن خواست عمومی مردم، با دستور انگلیس و امریکا اعلام کرد که تقریبا تمام مردم بحرین خواهان یک حکومت کاملا مستقل هستند و اکثریت بزرگی از آن‌ها آن را یک کشور عربی می‌دانند. این تصمیم بدون همه پرسی از مردم در شورای امنیت نیز به سادگی تایید شد و بحرین استقلال خود را از ایران، در ۱۴ اوت ۱۹۷۱ اعلام کرد و ایران پهلوی نیز اولین کشوری بود که آن را به سادگی به رسمیت شناخت. [3]
[1] بحرین، چگونه از ایران جدا شد؟،فصل‌ نامه فروزش شماره سوم- تابستان 1388 - رویه 48 تا 58،سیدحسن امین
 
[2]دانشنامه ایرانیکا
[3]تاریخ شفاهی هاروارد،مصاحبه امیرخسرو افشار قاسملو با دکترحبیب لاجوردی سرپرست پروژه تاریخ شفاهی هاروارد
 
منبع:ما هستیم


:: بازدید از این مطلب : 835
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
جبهه‌ی ملی پس از سقوط مصدق، در روند مبارزه با رژیم پهلوی به تدریج جایگاه خود را از دست می‌دهد. به طور کلی کم توجهی به تغییر ماهیت مبارزه، به عنوان مبارزه‌ای با رویکرد مذهبی و تلاش برای پای‌بندی به اصول مشروطه و اصلاح ساختار پهلوی، عمده دلایل عدم موفقیت این جبهه در ادامه‌ی مبارزه بود.
برهان/ حبیب‌الله مهرجو؛

اگر انقلاب سال 57 را فرآیندی بدانیم که طی چندین و چند سال پیش از به ثمر نشستن آن آغاز شد، تاریخ این انقلاب بیانگر روند رو به رشد نیروهای اسلام‌گرا همراه انقلاب از یک سو و روند رو به نزول نیروهای چپ و ملی‌گرا در جریان مبارزه با سلسله‌ی پهلوی است. به طوری که سرانجام این انقلاب ماهیتی اسلامی یافت که در آن هر 3 ضلع مثلث رهبری- ایدئولوژی و سازماندهی را نیروهای اسلام‌گرا بر عهده گرفتند؛ اما چرا این انقلاب این‌گونه رقم خورد؟ چرا نیروهای غیر اسلامی به تدریج به حاشیه رانده شدند؟

 
یکی از مهم‌ترین نیروهایی که در جریان مبارزه به تدریج از نظرها دور شد و نقشی حاشیه‌ای یافت، «جبهه‌ی ملی» بود. چرا جبهه‌ی ملی به تدریج در جریان مبارزه با شاه و رژیم پهلوی به حاشیه رفت؟ این سؤال موضوع پژوهش حاضر است. برای بررسی این موضوع ابتدا نگاهی اجمالی به عملکرد جبهه‌ی ملی خواهیم داشت و سپس روند نزول این جبهه را از ابتدای ورود اسلام‌گرایان به مبارزه‌ی آشکار مورد بررسی قرار می‌دهیم.
 
جبهه‌ی ملی تا پیش از سال 1342ه.ش.
 
نام «جبهه‌ی ملی ایران» نخستین‌ بار بر گروهی گذاشته شد که همراه دکتر «مصدق» برای اعتراض به آزاد نبودن انتخاباتِ دوره‌ی شانزدهم مجلس شورای ملی در جلوی دربار متحصن شدند. جبهه‌ی ملی که نام «ایران» هم بدان افزوده شد، در اول آبان 1328ه.ش. تأسیس گردید و طی بیانیه‌ای عمومی، علاوه بر اعلام موجودیت، اهداف خود را برگزاری انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و اصلاح قانون حکومت نظامی عنوان کرد‌. در بدو تشکیل، اساس‌نامه‌ی جبهه‌ی ملی و آیین‌نامه‌ی آن انتشار یافت. در مدت کوتاهی چند حزب و تشکل سیاسی به جبهه پیوستند و ترکیب نخستین آن را به‌وجود آوردند.
 
در سال 1331ه.ش. و در زمان نخست‌وزیری مصدق، جبهه‌ی ملی به اوج قدرت سیاسی و اشتهار رسید، اما در عین حال زمینه‌ی افول سیاسی آن نیز آغاز شد. رأی دیوان دادگستری بین‌المللی (لاهه) به‌سود ایران و به زیان انگلستان، موفقیت بزرگی برای این جبهه در زمینه‌ی صنعت نفت بود، اما کشمکش در مجلس شورا میان نمایندگان جبهه‌ی ملی و مخالفان بر سر انتخاب رئیس مجلس در تیر 1331ه.ش. از صف‌آرایی نیروها در برابر هم خبر می‌داد[1] که منجر به شکست ملی و نابودی جبهه شد.
 
در پی کودتای 28 مرداد 1332ه.ش.، تقریباً تمامی رهبران و افراد مؤثر جبهه به زندان افتاده بودند، روابط تشکیلاتی از هم گسیخت، منابع مالی از بین رفت، روزنامه‌ها و کانون‌های تجمع تعطیل و دکتر مصدق و شماری از همکاران نزدیک وی در دادگاه‌ نظامی محکوم شدند. هیچ‌یک از سران جبهه نمی‌توانستند جانشین شایسته‌ای برای دکتر مصدق باشند.
 
در 14 مهر 1332ه.ش.، «حسین مکی» تشکیل مجدد جبهه‌ی ملی را اعلام کرد اما چون مورد اعتماد بازماندگان جبهه و طرفداران آن نبود، از این اعلامِ وجود هیچ طرفی نبست. نقش شخصیت‌های مذهبی معتقد به جبهه‌ی ملی، نظیر: آیت‌الله «سیدرضا زنجانی» و آیت‌الله «سیدمحمود طالقانی» و نیز مهندس «مهدی بازرگان» در تشکیل جبهه‌ی ملی و تداوم فعالیت آن، از بقیه بارزتر بود.
 
این وضعیت تا اواخر دهه‌ی 1330ه.ش. تداوم داشت تا آنکه در این برهه‌ی زمانی، تا حدودی از جوِّ خفقان کاسته شد، این‌گونه بود که «جبهه‌ی ملی دوم» با رشد نارضایتی‌ها و گشایش نسبی فضای سیاسی ایران در 23 تیر سال 1339ه.ش. رهبران، اعضا و هواداران جبهه‌ی ملی دوباره فعالیت سیاسی خود را از سر گرفتند؛[2] اما از همان ابتدا نیز اختلاف‌نظرهای شخصی و سیاسی میان سران گروه یاد شده آغاز گردید و تا انحلال رسمی این گروه در سال 1343ه.ش. نیز ادامه یافت.
 
جناح مذهبی جبهه یعنی نهضت آزادی ایران، در اواخر آبان همان سال، به‌طور مستقل با انتشار اعلامیه‌ای، حمایت خود را از نهضت امام‌خمینی اعلام کرد؛[3] همچنین در همان برهه‌ی زمانی ـ یعنی در آبان 1341ه.ش. ـ «محمدرضا پهلوی» که درصدد همراه کردن جبهه‌ی ملی با خود، در زمینه‌ی لایحه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی و همچنین دیگر اقدام‌های رژیم بود، به نخست‌وزیر «اسدالله علم» دستور داد تا با «اللهیار صالح» و دیگر سران جبهه در این زمینه مذاکره نماید و حتی پیشنهاد اعطای پُست‌های سطح بالا (غیر از وزارت) را به آن‌ها مطرح کرد. این مذاکره‌ها به نتیجه‌ی مثبتی نرسید.
 
البته به این نکته نیز باید اشاره کرد که به ظاهر مذاکره‌های سران گروه سیاسی یاد شده با نخست‌وزیر ایران، از سوی برخی از علمای دینی مورد اعتراض قرار گرفته بود که جبهه نیز بلافاصله در واکنش به این مسئله، اعلام کرد به هیچ‌وجه صحبت از همکاری و سازش با دولت نیست بلکه هدف از این گفت‌وگوها، رایزنی برای کسب جواز قانونی به‌منظور شروع فعالیت مجدد گروه مذکور است![4]
 
سران جبهه‌ی ملی با مطرح‌ شدن انقلاب سفید، باز هم دچار اختلاف نظر شدند. عده‌ای از آن‌ها مدعی بودند که باید انقلاب سفید را تأیید کرده ولی خواهان به‌کارگیری عناصر اجرایی مناسب و شایسته به‌منظور اجرای این اصلاحات باشند! نکته‌ی جالب و حائز اهمیت در مورد شعار جبهه‌ی ملی در مواجهه با ماجرای انقلاب سفید، این روایت ساواک است: «چند روز است سران جبهه‌ی ملی در جست‌وجوی شعار هستند که بتوانند آن را در برابر طرح 6 ماده‌ای قرار دهند تا هم بغض و عصبانیت زارعین را به‌خود جلب نکرده باشند و هم موجودیت خود را از دست نداده باشند.»[5]
 
برخی معتقدند که قیام 15 خرداد، تأثیر بسیار مهمی در عدم تداوم فعالیت جبهه‌ی دوم داشت. بدین ‌صورت که اختلاف نظر میان رهبران این گروه را بیش از پیش تشدید کرد و این سیاست سکوت و انفعال، نه تنها موجب دوری بیش از پیش جناح رادیکال و مذهبی جبهه‌ی ملی از بدنه‌ی اصلی این گروه گردید، بلکه واکنش شدید برخی از سران میانه‌رو این گروه را هم در پی داشت.
 
جبهه‌ی ملی و قیام 15 خرداد
 
گفت‌وگوها میان سران محبوس جبهه با نمایندگان حکومت وقت همچنان در جریان بود که با دستگیری امام‌خمینی توسط عمال رژیم پهلوی در سحرگاه 15 خرداد 1342ه.ش.، طرفداران ایشان در صبح همان روز، به‌پا خاسته و اعتراض خود را به این اقدامِ حکومت نشان داده و در پی آن، با واکنش شدید و خشونت‌آمیز نیروهای امنیتی مواجه شدند. بدین ‌ترتیب بود که قیام 15 خرداد 1342ه.ش. روی داد و مسائل ناشی از همین ماجرا، به قطع مذاکره‌ی طرفین منجر گردید.[6]
 
 روایات ساواک، حاکی از ایفای نقش اعضای مذهبی به‌خصوص کمیته‌ی بازار جبهه‌ی ملی، همراه با دیگر گروه‌های طرفدار امام‌خمینی، در رویداد مذکور است؛[7]  البته با توجه به زندانی بودن تمامی رهبران جبهه‌ی ملی در مقطع زمانی مورد نظر و همچنین خط مشی سیاسی منفعلانه‌ی سران گروه یاد شده در آن زمان، به‌نظر نمی‌رسد فعالیت کمیته‌ی بازار جبهه‌ی ملی در قیام 15 خرداد، به‌صورت حزبی و با اجازه‌ی سران حزب مطبوعشان بوده باشد؛ بلکه می‌توان آن را از روی تعلق خاطر به امام، به‌شمار آورد. در ضمن برخی اعضای جبهه‌ی ملی، حضور گروهی از افراد منتسب به این گروه سیاسی در قیام نیمه‌ی خرداد را خودسرانه و غیرحزبی عنوان کردند.[8]
 
با همه‌ی این اوصاف، (جدای از گزارش ساواک درباره‌ی حضور بازاریان منتسب به جبهه در 15خرداد) می‌توان عنوان کرد که کمیته‌ی بازار جبهه، مستقیماً در این رویداد ایفای نقش نمود، زیرا این کمیته همراه با کمیته‌ی دانشجویی، در کنار نهضت آزادی و حزب ملت، در جناح غیرسازش‌کار و رادیکال جبهه قرار داشتند و از سوی دیگر، «محمود مانیان» که در کنگره‌ی اول جبهه‌ی ملی نیز به‌عنوان نماینده‌ی اصناف حضور داشت، بلافاصله بعد از 15 خرداد، دستگیر و به مدت 8 ماه در زندان به‌سر برد؛[9]
 
 همچنین، ساواک در گزارشی مربوط به اوایل تیر 1342ه.ش. عنوان می‌کند: «بازاریان منتسب به جبهه به‌علت آنکه سایر افراد و سران جبهه در آن روزها با آنان همصدا نشده و همکاری نکردند، از آنان ناراحت و شکاف عمیقی بین آنان به‌وجود آمد و عناصر بازاری وابسته به جبهه، شدیداً از جبهه انتقاد و آن را مضر به حال دین و مملکت می‌دانند به‌طوری‌که جبهه در حال حاضر در بازار طرفداری ندارد.»[10]
 
در آن سو، سرلشکر «پاک‌روان» (رئیس وقت ساواک) در بعدازظهر روز 15 خرداد، در یک مصاحبه‌ی رادیویی اعلام کرد که جبهه‌ی ملی، هیچ دخالتی در واقعه‌ی مذکور نداشت[11] حتی نخست‌وزیر وقت ایران، چند روز بعد از این قیام، در گفت‌وگو با خبرنگاران خارجی، برای آنکه این رویداد را به‌عنوان یک اقدام ارتجاعی و متمایز از حرکت روشنفکران (کسانی که مورد تأیید و حمایت غرب بودند) نشان دهد، اعلام کرد که جبهه‌ی ملی، هیچ دخالتی در این ماجرا نداشت.[12]
 
 سران گروه یاد شده نیز این اظهارنظرها را تکذیب نکرده و سکوت را در دستور کار خود قرار دادند. همین سیاست سازش و سکوتِ سران جبهه نسبت به قیام 15 خرداد بود که درنهایت، منجر به آزادی آنان در اواسط تابستان 1342ه.ش. گردید. این در حالی بود که سران نهضت آزادی ایران که در صدد صدور اعلامیه‌ای تند ضد این اقدام رژیم بودند، روانه‌ی دادگاه و درنهایت نیز به زندان‌های طولانی ‌مدت محکوم شدند. با این‌ حال، فعالان بیرون از زندانِ نهضت آزادی، با صدور اعلامیه‌ی «دیکتاتور خون می‌ریزد»، شدیداً واکنش نشان دادند که این اقدام آنان نیز با اعتراض برخی سران محبوس جبهه مواجه گردید.[13]
 
برخی معتقدند که قیام 15 خرداد، تأثیر بسیار مهمی در عدم تداوم فعالیت جبهه‌ی دوم داشت. بدین ‌صورت که اختلاف نظر میان رهبران این گروه (در ارتباط با موضع‌گیری نسبت به قیام یاد شده) را بیش از پیش تشدید کرد و این سیاست سکوت و انفعال، نه تنها موجب دوری بیش از پیش جناح رادیکال و مذهبی جبهه‌ی ملی از بدنه‌ی اصلی این گروه گردید، بلکه واکنش شدید برخی از سران میانه‌رو این گروه را هم در پی داشت. به‌عنوان نمونه دکتر «صدیقی»، در اعتراض به عدم صدور بیانیه ضد اقدام رژیم وقت در مورد سرکوب مردم در 15 خرداد 1342ه.ش.، بلافاصله بعد از آزادی‌اش از زندان در اواخر مرداد، رسماً از جبهه کناره‌گیری کرد.[14]
 
با این حال، سیاست سکوت جبهه‌ی ملی در قبال قیام نیمه‌ی خرداد، در رابطه‌ی این گروه با آیت‌الله «میلانی» نیز تأثیرگذار بود. به‌طوری‌که بنا بر روایت یکی از اعضای حزب مردم ایران وابسته به جبهه‌ی ملی: «آیت‌الله از جبهه‌ی ملی بسیار ناراضی است و شکاف عمیقی به‌وجود آمده‌ است زیرا جبهه‌ی ملی در حوادث اخیر به‌طور کلی پای خود را کنار کشید.»[15]
 
افزون بر تمامی این رویکردهای ضد شاهنشاهی جبهه‌ی ملی-پس از سقوط مصدق- این جبهه در روند مبارزه با رژیم پهلوی به تدریج جایگاه خود را از دست می‌دهد. به طور کلی کم توجهی به تغییر ماهیت مبارزه، به عنوان مبارزه‌ای با رویکرد مذهبی و تلاش برای پای‌بندی به اصول مشروطه و اصلاح ساختار پهلوی، عمده دلایل عدم موفقیت این جبهه در ادامه‌ی مبارزه بود.
 
جبهه‌ی ملی علی‌رغم همسویی با روحانیت در مخالفت جدّی با اقدام‌های رژیم پهلوی در برهه‌ی زمانی مورد نظر، به جز رابطه‌ای که هواداران آن در بازار با روحانیون داشتند، هیچ‌گونه ارتباط رسمی با نهضت روحانیت، برقرار نکرد....
 
جبهه‌ی ملی و روحانیت
 
جبهه‌ی ملی علی‌رغم همسویی با روحانیت در مخالفت جدّی با اقدام‌های رژیم پهلوی در برهه‌ی زمانی مورد نظر، به جز رابطه‌ای که هواداران آن در بازار با روحانیون داشتند،[16]هیچ‌گونه ارتباط رسمی با نهضت روحانیت، برقرار نکرد[17] و نه تنها اکثریت سران آن شدیداً مخالف همکاری سیاسی با روحانیت به‌شمار می‌آمدند، بلکه به‌دلیل عقاید خود مبنی بر عدم حضور روحانیت در عرصه‌ی سیاست،[18]
 
اعضای معمولی آن به‌خصوص در دانشگاه، رویکرد مثبتی نسبت به حضور روحانیت در عرصه‌ی سیاسی نداشتند: «وقتی اطلاعیه‌های امام از سال 1341ه.ش. به محیط دانشگاهی راه یافت، 2 گروه در برابر این اطلاعیه‌ها در دانشگاه مقاومت و ایستادگی کردند: «اول ملی‌گرایان و دوم مذهبی‌های روشنفکر» مجموعه‌ی جبهه‌ی ملی گروه‌های چپ و حزب توده در زیر مجموعه‌ی عناصر روشنفکر و ملی‌گرا و نهضت آزادی و... در زیر مجموعه‌ی مذهبی‌های روشنفکر قرار داشت.»[19]
 
در مجموع، فضای روشنفکری در برهه‌ی زمانی مورد بحث، ضد مذهبیون بود چرا که مذهبی ‌بودن را مترادف با مرتجع‌ بودن می‌دانستند! در واقع، اگرچه هر دو، دارای دشمن مشترکی در این برهه‌ی زمانی بودند اما از جهت اهداف و خط مشی سیاسی و اعتقادی، وجوه تشابه برجسته‌ای در میان طرفین وجود نداشت.
 
البته این نکته را باید متذکر شد که در این میان، جناح رادیکال مذهبی یعنی نهضت آزادی و حتی تا حدودی نیز رادیکال غیرمذهبی جبهه‌ی ملی یعنی حزب ملت ایران به رهبری «داریوش فروهر»،[20] سعی کردند در مبارزه‌ی سیاسی، رابطه‌ی نزدیکی با روحانیت برقرار نمایند؛ حتی در درون نهضت آزادی نیز در رابطه با روحانیت، دیدگاه‌های متفاوت وجود داشت و فقط طیفی از آن متمایل به رابطه‌ی بسیار نزدیک با روحانیت بود.[21](*)
 
ادامه دارد...
پی‌نوشت‌ها:
 
[1]. رجوع کنید به: روزنامه‌ی اطلاعات، سال 27، ش 7841، 4 تیر 1331، ص1 و روزهای بعد.
 
[2]. مرتضی مشیر، خاطراتی از اللهیارصالح، تهران، مهراندیش، 1382، صص247ـ249
 
[3]. غلام‌رضا کرباسچی، هفت هزار روز تاریخ ایران و انقلاب اسلامی، ج1، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، 1371، ص110
 
[4]. قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378، ص447
 
[5]. خسرو سعیدی، زندگینامه‌ی اللهیار صالح، تهران، محمدابراهیم شریعتی‌افغانستانی، 1382، ص474
 
[6]. کریم سنجابی، پیشین، ص258
 
[7].15 خرداد به روایت اسناد ساواک، ج3، پیشین، صص119ـ 135
 
[8]. همان، ص267
 
[9]. حسین شاه‌حسینی، آن سوی خاطره‌ها، تهران، انتشارات صمدیه، 1388، ص129
 
[10]. جبهه‌ی ملی به روایت اسناد ساواک، ج1، پیشین، ص350
 
[11]. کریم سنجابی، پیشین، ص259
 
[12]. محمد ترکمان، یادنامه‌ی دکتر یدالله سحابی، ترهان، انتشارات قلم، 1377، ص139
 
[13]. لطف‌الله میثمی، ج1، پیشین، ص137
 
[14]. پرویز ورجاوند، پیشین، ص182
 
[15]. 15خرداد به روایت اسناد ساواک، ج3، پیشین، صص379 ـ 417
 
[16]. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، پیشین، صص140ـ141
 
[17]. کریم سنجابی، پیشین، صص224ـ253
 
[18]. محمود نکوروح، نهضت خداپرستان سوسیالیست، بی‌جا، انتشارات چاپخش، 1377، ص40
 
[19]. علی باقری، خاطرات15خرداد(تهران)، تهران، سوره‌ی مهر، 1388، صص250ـ251
 
[20]. ماهنامه‌ی شاهد یاران، «یادمان سالروز شهادت آیت‌الله مصطفی خمینی»، شماره‌ی 12، آبان85، ص59
 
[21]. لطف‌الله میثمی، پیشین، ص120
 
*حبیب‌الله مهرجو؛ پژوهشگر تاریخ معاصر


:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی
یك سروان ارتش در نامه‌ای به فرمانداری نظامی اصفهان مشاهدات خود را درباره جنایات نظامیان شاه تشریح كرده است
در سند زیر، یك سروان ارتش در نامه‌ای به فرمانداری نظامی اصفهان مشاهدات خود را درباره جنایات نظامیان شاه تشریح كرده است:

از: سربان توپخانه محمد جمل غزلی

به: تیمسار فرماندار نظامی اصفهان و حومه

مقام عالی را آگاه میسازم:

در ساعت 1630روز جاری بنابدستور رئیس ستاد فرماندار نظامی در معیت چهار تیم (ناخوانا) چهارباغ خواجو رفتم و در آنجا حوادث زیر مشاهده كه جهت هرگونه اقدام بعرض میرسد.

1 ـ بمحض رسیدن مشاهده گردید كه تعدادی در حدود 20 نفر كه اكثر آنها سرباز رئیس بسرپرستی ستوان 2 روشن و چندنفری هم پرسنل هوانیروز بودندكه با عجله مشغول آمد و رفت بین خودروهای شخصی در خیابان بوده و بهر چیزی كه میرسیدند با تون بآن حمله كرده و شیشه اتومبیلها و هرچیز دیگری كه بدستشان میرسید خورد میكردند وحتی از اتومبیل‌هائیكه پارك شده و كسی در آنها نبود نمیگذشتند (برای مثال ژیان آبی رنگ شماره 11146 ـ اصفهان 11)

2 ـ در كنار خودرو او (ناخوانا) متعلب به هوانیروز بود دو نفر درجه‌دار دستهای یك نفر غیر‌نظامی را گرفته و یك نفر دیگر با مشت و لگد بجان وی افتاده بود.

3 ـ پس از چندی مشاهده كردید كه فرمانده تیم هوانیروز بنام سرهنگ 2 موجود غیرنظامی فوق‌‌الذكر را بوسط قسمت بلوار مانند خیابان خواجو برده و بهمان گونه 2 نفری دستهای ویرا گرفته و افسر یاد شده با وجوداینكه كلت بكمر داشت با تفنگ بغیرنظامی مذكور حملهور گردید ه و ضمن اینكه بوی فحش‌های ناموسی میداد ناسزاگویان با فنداق تفنگ بجان وی افتاده و بعد از چندی كه عصبانیتش بیشتر شد با لوله تفنگ بشكم نامبرده زد من كه از دور مانند سایر پرسنل از جمله افسر دیگر هوانیروز ستوانسوم یارنصیری و عده زیادی غیرنظامی كه بر اثر فحاشی و سر و صدای افسر مذكور جمع شده بودند نظاره‌گر جریان بودم، بخاطر مصالح ارتش شاهنشاهی و خود افسر نامبرده كه مبادا بر اثر عصبانیت زیاد دست روی ماشه بگذارد جلو رفته و خواهش كردم كه دست از زدن وی بكشد كه متأسفانه ایشان با مشت بر سینه من كوبیده و مرا عقب رانده و شروع بفریاد زدن كرده چرا من در كار وی مداخله كرده‌ام.

2 ـ با توجه باینكه مدتی نزدیك بچهارماه است كه آن فرماندهی با تلاش و كوشش شبانه‌روزی و با هدایت فرد فرد مركز توپخانه و موشكها جهت برقراری نظم و آرامش شهر اصفهان و عدم تفرقه بین مردم و ارتش مجاهدت مینمایند متأسفانه عدم حسن سلوك وآزار و شكنجه مأمورانی چون سرهنگ 2 موجود و ستوان روشن و پرسنل تحت فرماندهی آنان در انظار و در سطح عام زحمات چهارماهه تمام پرسنل و تلاش و كوشش آن فرماندهی دلسوز و شاهدوست و میهن‌پرست را بباد خواهند داد،‌ مراتب جهت استحضار بعرض میرسد.
 



منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی


:: بازدید از این مطلب : 926
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

جناب آقای یاسر عرفات

رئیس کمیتۀ اجرایی سازمان آزادیبخش فلسطین

مرقوم شریف که حاکی از عواطف جنابعالی بود موجب تشکر گردید، این مصیبتها در مقابل مصایبی که بر اسلام و مسلمین وارد شده و می‏شود ناچیز است.

اسلام عزیز قرنهاست با نفوذ اجانب، مواجه با انحرافها و کج فهمیها است. اسلام را که یکتا مکتب الهی مبارز است، با تبلیغات سوء عمال اجانب به شکل دیگر جلوه داده‏اند، قرآن کریم را که دستور الهی در قتال با مشرکین و مترفین و تنها کتاب آسمانی محرک بر ضد استعمار و ظلم است، به گونه‏ای دیگر وانمود نموده‏اند، احکام نورانی و نجات‏بخش اسلام عزیز یکی پس[از]دیگری پایمال اغراض استعمار به وسیلۀ عمال خبیث آنان می‏شود. «اسلام بزرگ» سد مقابل اجانب به دست خود فروختگان بی‏مایه شکسته می‏شود تا راه برای چپاول و غارتگری اجانب باز شود. سهل‏انگاری سران ممالک اسلامی و تشتت و تفرقۀ آنها موجب سلطۀ روزافزون مستعمرین بر مقدسات و مقدرات مسلمین شده است. ما در طول پنجاه سال سلطنت غیر قانونی دودمان سیاهروی پهلوی که مستقیماً و به حسب اعترافات شاه فعلی مأمور اجانب بوده‏اند، مبتلا به مصایبی بوده‏ایم که «تصغر عندها المصائب».[1]ما در زمان شاه سابق شاهد کشتارها، چپاولها، اختناقهای
طاقتفرسا بودیم. ما شاهد قتل‏عام مسجد گوهرشاد جنب حرم مطهر ثامن‏الائمه ـ علیهم السلام ـ بودیم. ما شاهد اسارت علمای بزرگ خراسان و آذربایجان و قتل بعض از آنها بودیم. ما شاهد چیزهایی بودیم که به تفصیل، آن در تاریخ آتیه ثبت خواهد شد.

و در زمان شاه فعلی شاهد فجایعی بوده و هستیم که روی چنگیز را سفید کرده؛ شاهد قتل‏عام فجیع غیر انسانی 15 خرداد (دوازدهم محرّم) بودیم که عدد کشتگان آن به قراری که می‏گویند بر پانزده هزار نفر بالغ بود و تعداد زخمیها را خدا می‏داند. ما شاهد هجوم به مدارس دینیه و دانشگاهها بودیم که در آنها قتلها و غارتهای فراوان و اهانت به قرآن کریم و کتب مقدس اسلامی و هتک و ضرب طلاب علوم دینیه و آتش زدن کتابهای آنان و در دانشگاه ضرب و جرح جوانان و دختران بودیم. ما شاهد زندانهای مملو از علما و دانشمندان و آزادیخواهان که در آنها شکنجه‏های قرون وسطایی امری عادی بود و هست، بودیم.

ما شاهد بودیم که در زمانی که مسلمین با کفار اسرائیل در حال جنگ بودند، دولت ایران به امر شاه، دولت اسرائیل را به رسمیت شناخت و علما مخالفت کردند. ما شاهد کمکهای این مرد سیاهدل به اسرائیل بودیم و در حالی که مسلمین را آواره می‏کردند و به خاک و خون می‏کشیدند، نفت و اسلحه و کمکهای دیگر که بودجه آن از خون دل و دسترنج ملت ایران تهیه می‏شد در اختیار آنها می‏گذاشت. ما شاهد به اصطلاح «اصلاحات ارضی» بودیم که زراعت ایران را به باد داد و بازار برای امریکا درست کرد و ایران را تا لب پرتگاه کشاند. ما شاهد این همه مصیبتها و انحرافات و خیانتها بوده و هستیم که مصیبتهای شخصی را باید فراموش کنیم.

و من چون مسائل لبنان را با اهمیت تلقی می‏کنم خوف آن دارم که همان‏طور که ایران را به شکل مستعمره برای امریکا در آورده است، با حیله‏های عمال خبیث سفارت در لبنان نیز چون ایران عمل شود و اسرائیل با خیال راحت نقشه‏هایش را در منطقه پیاده کند و شما باید با کمال هوشیاری اعمال سفارت ایران را تحت نظر بگیرید و از نیرنگهای آن جلوگیری کنید.

من آنچه گفتنی است چه در ایران و چه در حال تبعید گفته‏ام و هر چه بگویم جزئی از مصیبتهای امت است ولی ناچارم برای چندمین بار تکرار کنم که تأسف شدید من در عدم وحدت کلمۀ سران دول اسلامی است خصوصاً دول عرب. تا زمزمۀ وحدت و اتفاق می‏شود عمال استعمار با نیرنگهای خاص خودشان موجبات اختلاف و تفرقه ایجاد می‏کنند. هفتصد میلیون یا بیشتر مسلم و صد میلیون یا بیشتر عرب نتوانسته‏اند استقلال حقیقی به دست بیاورند. و نتوانسته‏اند از چنگ استعمار رهایی یابند و نتوانسته‏اند مشتی یهود اسرائیل غاصب را که سرزمین مردم و تاریخ و میراث ما را به خطر تهدید می‏کنند عقب بزنند و سرزمینهای خودشان را پس بگیرند. اینها و بسیار مطالب دیگر است که در طول قریب به پانزده سال گفته و نوشته‏ام.

وظیفۀ اسلامی و ملی شماست که اضافه بر وظایف انقلابیتان در راه آزاد کردن سرزمین فلسطین، در راه وحدت دول عرب و اتفاق کلمه آنها جدیت و فداکاری کنید. ما فداکاری و جهاد مقدس شما را فراموش نمی‏کنیم و از خداوند تعالی توفیق و نصرت شما را در راه عظمت اسلام و مسلمین خواهانیم و قطع ایادی استعمار و اشرار را امیدوار و آرزوی ما آن است که سرزمین فلسطین و مسجداقصی از صهیونیسم تطهیر شود و مردم فلسطین به سرزمین خویش باز گردند. والسلام علی من اتبع‏الهدی.

21 ذی‏القعدة الحرام 97

روح‏اللّه‏ الموسوی الخمینی



:: بازدید از این مطلب : 750
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

 

سندی دردناک پیرامون جنایت رضاخان پهلوی در کشف حجاب زنان ایران
سندی دردناک از جنایت رضاخان در کشف حجاب

 

 

چکیده: جمعی از زنان یزد در نامه ای به مجلس شورای ملی از ظلم و ستمی که در دوره رضا خان در پی دستور الزامی شدن کشف حجاب، رفته است، گزارش داده اند. رضاخان برای مدرنیزاسیون کشور و غربی کردن ایران و ایرانی متأثر از روشنفکران ایرانی چون فروغی، علی اصغر حکمت و دیگران خواستار تلبس زنان و دختران ایرانی به لباس زنان غربی می شود. این دستور به صورت ابلاغیه به همه نقاط ایران ارسال شده و در آن متخلفین مستوجب مجازات و اهانت شناخته می شوند، این نامه تصویری است که در نقاط بسیاری از کشور در روزهای حکمرانی رضاخان پهلوی رخ داده است...


بعد از جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین و با تبعید وی از ایران ، شدت ظلم و اجحاف رضاخانی کاسته شده است. در فضای باز سیاسی که نسبتاً برای جلب نظر مردم به تحمل سلسله پهلوی در کشور ایجاد شده است در منابر و جراید و بعضاً مجلس شورای ملی از جنایات پهلوی پدر اسم برده می شود و مردم امیدوار به روزهایی هستند که فضای سیاسی و اجتماعی از اختناق پهلوی اول خالی شود. جمعی از زنان یزد در نامه ای به مجلس شورای ملی از ظلم و ستمی که در دوره رضا خان در پی دستور الزامی شدن کشف حجاب، رفته است، گزارش داده اند. رضاخان برای مدرنیزاسیون کشور و غربی کردن ایران و ایرانی متأثر از روشنفکران ایرانی چون فروغی، علی اصغر حکمت و دیگران خواستار تلبس زنان و دختران ایرانی به لباس زنان غربی می شود. این دستور به صورت ابلاغیه به همه نقاط ایران ارسال شده و در آن متخلفین مستوجب مجازات و اهانت شناخته می شوند، این نامه تصویری است که در نقاط بسیاری از کشور در روزهای حکمرانی رضاخان پهلوی رخ داده است:


[تظلم زنهای یزد به مجلس شورای ملی ،‌ 23 مهر 1320]
مجلس شورای ملی ، شماره 5310، مورخه 23/7/1320

بعدالعنوان – به عرض می‌رسانیم در این موقع كه ارداه شاهنشاه ما به پایه قانون مشروطیت استوار زبان و قلم آزاد شما نمایندگان ملت می‌توانید برای بیچارگان و ستمدیدگان دادرسی فرمائید متأسفانه آنچه در رادیوها شنیده و یا روزنامه‌ها مطالعه می‌شود؛ هیچ اسمی از ظلم و ستمهایی كه چندین سال است به ما بیچارگان شده نیست كه به واسطه یك روسری یا چادرنماز در مجله‌ها حتی از خانه به خانه همسایه طوری در فشار پاسبان و مأمورین شهربانی واقع بوده و هنوز هم هستیم كه خدا شاهد است از فحاشی و كتك زدن و لگد زدن هیچ مضایقه نكرده و نمی‌كنند و اگر تصدیق حكما آزاد بود از آمار معلوم می‌شد كه تا بحال چقدر زن حامله یا مریضه به واسطه لطمات و صدمات كه از طرف پاسبانها به آنها رسیده جان سپردند و چقدر از ترس و حرس فلج شدند و چقدر مال ما را به اسم روسری یا چادر نماز به غارت بردند و چه پولهایی از ما به هر اسمی و رسمی گرفته شده خدا می‌داند


اگر یك نفر از ماها با روسری یا چادر نماز به دست یك پاسبان می‌افتاد مثل اسرای شام با ماها رفتار می‌كردند بهترین رفتار آنها با ما با همان چكمه‌ها لگد بر دل و پهلوی ما بود و اگر به پول ما زیادتر لذا استدعای عاجزانه داریم اولا انتقام ما ستمدیدگان را از این جابران بكشید و هندوستان كه این قدر ادیان مختلف هست همه آزاد هستند مخصوصا مسلمانان دارای حجاب هستند


لذا از نمایندگان محترم مسلمان كلیه ملت ایران استدعا داریم استراحاما حال دیگر دست ظلم و تعدی و شكنجه از سر ما زنهای مسلمان ایران كوتاه و ماها را آزاد فرمائید در خاتمه با تقدیم امضای جمعی از زنهای یزد – رونوشت برابر اصل است .


رئیس اداره دبیرخانه مجلس شورای ملی [امضا] : ناخوانا


( ك - 12031- سری الف )


منبع: کتاب خشونت و فرهنگ

:: بازدید از این مطلب : 700
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

اشرف مدت ۱۶ سال نماینده فرستاده از سوی ایران در سازمان ملل متحد، سمت های گوناگونی از جمله ریاست حقوق بشر را به عهده داشته است.

 

مرصاد به نقل از جام،وب سایت "بالاترین" (balatarin) در گزارشی سلسله وار به قلم "سهراب ارژنگ" به بررسی ماهیت خاندان پهلوی پرداخته و در این خصوص می نویسد: «شاه در خیانت و فرو ریختن کشور تنها نبود در این فروکش تاریخی، شماری آز بستگان و خانواده اش نیز با او هم گام بودند. شاهپور علیرضا در ارتش  پیش از ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ درتدارک کودتائی بود که حکومت مردمی دکتر مصدق را براندازد. اشرف پهلوی درسوئیس با "آلن دالس" برادر "جان فوستر دالس" رئیس سازمان سیا (CIA) در بند و بست برای کودتای آمریکائی ۱۳۳۲ شرکت داشت.
در انتخاب وزیران، بیشتر شهبانو فرح و خواهران شاه دخالت می کردند. شماری از وزیران نظر به دوستی و همکاری همسرانشان با بستگان شاه، برگزیده می شدند. دادن پست ها و سمت ها بیشتر براساس روابط بود تا ضوابط.
شهبانو نیز برای خود تشکیلات و دم دستگاهی به وجود آورده بود که با داشتن نزدیک به ۶۰۰ کارمند، با یک وزارت خانه برابری می کرد. کار این دستگاه پر طول و دراز، دخالت در کارهای کشور، و تلف کردن بودجه هنگفت مملکت، آنهم به روش ناشیانه و از روی نا آگاهی بوده است. کار فساد این دستگاه تا به آن جا رسیده بود، که شاه دستور بازرسی از دفتر فرح را صادر نمود.
دستور بازرسی دفتر شهبانو به دستور شاه، ما را به یاد یک زبانزد ( ضرب ا لمثل)  فارسی می اندازد  که می گوید: «وضع مرده  تا آن اندازه آش و لاش بود، که مرده شور هم به حال او های های می گریست.» گویا شهبانو بر همه چیز و همه جا و همه کس زورگویی و قدرت داشت، سوای زنبارگی شوهرش که بر آن نظارت و کنترلی نداشت.
در زمان محمد رضا شاه بنا به گفته ثریا همسر دوم شاه، دربا رایران به «دربار زنانه» تبدیل شده بود. تاج الملوک مادر شاه که در زمان شوهرش هیچ گونه نقش سیاسی نداشت، با نفوذی که روی شاه داشت، به همراه دو دخترش اشرف و شمس در بسیاری از کارهای سیاسی کشور دخالت می کردند. اشرف که خواهر تنی شاه بود، بر روی شاه و درباریان نفوذ زیادی داشت. اشرف مدت ۱۶ سال  نماینده فرستاده از سوی ایران در سازمان ملل متحد، سمت های گوناگونی از جمله ریاست حقوق بشر را به عهده داشته است.
بسیار دردناک و جای بسی اندوه وتاسف است، درجائی که در کشورما همیشه فرهیختگان، خردمندان، و میهن پرستان بی ادعا وجود داشته اند، چرا شاه، اشرف را که یک زن نا آگاه، خودخواه، و بسیار مغرور و بی اعتناء به سرنوشت ایران، و پراز عقده ها و گرفتگی های کودکی بوده است، به عنوان یک مقام سیاسی به سازمان ملل می فرستاد؟ اشرف در هماهنگ کردن و سازمان دهی مزدوران درون کشور، همراه و پا به پای سیاستمداران آمریکا وانگلیس، در براندازی دولت مردمی مصدق نقش بزرگ و برجسته ای داشت. او در سال ۱۳۲۶ موجب سرنگونی دولت قوام السلطنه شد.
اشرف در توجیه علت زورگوئی و دیکتاتوری برادرش را نداشتن لیاقت آزادی و طالب دموکراسی نبودن مردم ایران می داند. این زن که سال ها با نفوذ و به کج راهی کشاندن برادر خود، بر مال و جان و ناموس مردم تسلط داشت، مردم ایران را شایسته و سزاوار آزادی نمی دانست.
از این گفتار اشرف و بیشتر محتوای نوشته های او، به آسانی در می یابیم که ما گرفتار چه زورگویان و خودکامه هائی بوده وهستیم. وقتی شاه زورگو است، همکاران، بستگان و زیردستان همه زورگویند. در زمان شاه، پلیس، استاندار، فرماندار، شهردار، کارمند اداره، بخشدار، مالک، خان، حتی کدخدا و  مالک ده، همه و همه به پیروی از خودکامگی و دیکتاتوری شاه و دربار، زورگو و متجاوز بودند.»



:: بازدید از این مطلب : 948
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()
نوشته شده توسط : آنتی پهلوی

این عکس توسط سربازان گمنام گرفته شده؛ به دلیل اینکه "نازک پهلوی" فرزند حمیدرضا پهلوی مدل و بازیگر فیلم های جنسی است، پهلوی ها میگویند نازک زنده نیست و فوت کرده است! اما می بینید که ما جدیدترین عکس نازک پهلوی را برای اولین بار منتشر کردیم. نازک پهلوی با هویت جدید در کشور انگلیس مشغول به بازیگری در فیلم های غیراخلاقی است ؛محمدرضا پهلوی (لعنت الله علیه)، عموی نازک است...

 



به گزارش ویژه محرمانه آنلاین -حمیدرضا پهلوی (لعنت الله علیه) فرزند رضا قلدر مزدور دوستان متعددی از همهٔ اقشار داشت که وجه تشابه همه آن‌ها بی‌بند و باری و دست داشتن در مفاسد اجتماعی بوده است.

کافیست نگاهی گذرا به زندگی این شاهزاده غمگین بیندازیم که به گفته یکی از دوستانش همواره از وضعش شاکی بوده و گریه می‌ کرده است.

در حلقهٔ نزدیکان حمیدرضا زنی به نام «هما» وجود داشت که ظاهراً همسر او بوده و از او هم صاحب فرزندانی نیز بوده است، ‌ اما با توجه به اسناد، این فرزندان حرامزاده بودن و حمیدرضا مسئولیت آن‌ها را برعهده گرفته است؛ هما و حمیدرضا هر دو به (هروئین «دی استیل مرفین») اعتیاد داشته‌اند.


 
در یکی از اسناد آمده است: 

 «همسر حمیدرضا به نام هما مثل خود رفیق معتاد به (هروئین» دی استیل مرفین «) است و در عین حال سابقه نامطلوبی از لحاظ عصمتی دارد، ‌حتی با دارو دسته (پ-غ) دم‌ساز است و خانه‌ای در تخت جمشید دارد و اصولاً زن شرعی حمید نبوده و دو بچه فعلی آن‌ها به نام بهزاد و نازک به طورغیرشرعی به دنیا آمده‌اند و تنها وقتی خواسته‌اند به لندن بفرستند یک کلاه شرعی درست کرده‌اند و برایشان شناسنامه گرفتند.»

این زن نه چندان خوشنام به شدت مورد علاقهٔ حمیدرضا بوده و به این جهت از تمام کارهای نامشروعش چشم‌پوشی، به طوری که حتی دربرابرخیانت‌هایش نیزسکوت می‌کرده است. این زن در کنار فساد اخلاقی، به هرویین اعتیاد شدیدی داشت و به همراه حمیدرضا مرتباً آن را استعمال می‌کرد.


:: بازدید از این مطلب : 35193
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : پنج شنبه 16 شهريور 1391 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد